ورود به حساب کاربری
ایجاد حساب کاربری
اطلاع رسانی

با توجه به افزایش هزینه‌های تولید روزنامه در چند ماهِ اخیر، و تلاش ما در راستای ادامه انتشار روزنامه «اترک» به‌روال معمول و حفظِ کیفیت و تیراژ روزنامه، ناگزیر به حذفِ امکان بازدید رایگان سایت و به‌تبع آن فروشِ آنلاین مطالب از طریق سایت هستیم. بنابر وضعیتِ اقتصادی اخیر، خاصه گرانی و نبودِ کاغذ موردنیاز برای انتشار روزنامه، در صورتی‌ که متقاضیِ بازدید از سایت روزنامه هستید و جهتِ یاری به امر فرهنگی و امکان ادامه انتشار روزنامه در این مسیر نیز ما را همراهی کنید.

چانچه تا اکنون عضو سایت نیستید، بر روی گزینه ثبت نام کلیک کنید.

چنانچه قبلا ثبت نام کرده‌اید، بر روی گزینه ورود به سایت کلیک کنید.

خبرهای روز

از ایده تا اجرای اثر هنری (کارتون-کاریکاتور) تجربیات، شنیده ها و گرد آوری های عباس ناصری

قسمت دوم

فرار از سنت ها و کلیشه ها:
هر جا انسان توانست از کلیشه ها فرار کند به هنر نزدیک می شود.
ماندگاری ها به شکستن ها ربط دارد.
حافظ، نگاه حکومتی به دین را شکست.
مولانا، مگاه سنتی به معرفت در عصر خود را شکست و حتی ایرج میرزا و عبید زاکانی که سنت اخلاق را شکستند.

تفاوت برای دیده شدن:
تفاوت ها ایجاد می شوند اما مهم ماندگاری است و اینکه اثر تفاوتی رو به بالا داشته باشد. اینکه فقط صدایی متفاوت از بقیه باشیم درست نیست. زیبایی شناسی و تشخیص لازمه ی تفاوت است.
طرزی افشار از شاعران قرن افشاریه در شعرش از اسم ها فعل می ساخت.
بعنوان مثال: 
پلاویدم = پلو خوردم
تُرکیدم = به ترکیه رفتم
تاتیدم = به تاتستان رفتم
وقتی کسی با شعر آشنایی داشته باشد با شنیدن این شعر متوجه میشود شعر از طرزی افشاری است.
اما آیا این به معنی مانگاری است؟ نه.
فقط صدایی متفاوت بوده است. آدم ها هر کاری برای تفاوت می توانند انجام دهند. برهنه راه رفتن در خیابان نیز جلب توجه می کند و متفاوت است اما به معنی ماندگاری نیست. پس در هنر باید فرق تشخیص و تمایز همیشه رعایت شود.
دکتر شفیع کدکنی می گوید: 
 مقصود از نو شدن، هماهنگ شدن با نظام هستی است، که در هر لحظه در حال دگرگون شدن است
پس وقتی جهان هر لحظه در حال تغییر است، چطور ما انتظار داریم که هنرمان تغییر نکند.
پس ما نمی توانیم هنوز به هنر، به معشوق، به زندگی با دید هزار سال پیش نگاه کنیم. نو شدن پرهیز از یکسری مفاهیم خنثی و پرهیز از کلیشه هاست. همانطور که امروز اگر کسی قد معشوق خود را به سرو تشبیه کند، از واژه ای کلیشه ای و پر تکرار استفاده کرده است.
کسی که برای اولین بار چهره ی معشوق خود را به گل تشبیه کرد شاعر بود و کسی که برای دومین بار تشبیه کرد، احمق بود. هر کس جهان را از زاویه دید خود باید نگاه کند.
به این مصرع از حافظ دقت کنید.
بگذار تا ز شارع میخانه بگذریم
حافظ به راحتی می توانست بسراید که بگذار تا ز کوچه ی میخانه بگذریم
اما با این رندی و زیرکی حافظ، شارع به سرعت شرع را در ذهن می آورد،شرعی که ضد میخانه است و چون درست انتخاب کرده می تواند معنی گذشتن از شرع و رفتن به میخانه را در ذهن بیاورد. مصرعی که در ظاهر گذر از کوچه است و پشت آن مفهومی لغزان و روی لبه ی تیغ دارد. مفهومی که هر کس می تواند برداشت خود را از آن داشته باشد و این تاثیر موثر استفاده ی درست در جای درست است.
یک منتقد اروپایی می گوید:
 هنر مثل کویری است که هر روز رهگذران زیادی از آن می گذرند و اندک بادی جای پای آنان را محو می کند و ما که تازه وارد این کویر می شویم گمان میداریم پایمان را جایی گذاشته ایم که قبل از ما کسی نگذاشته است
خیلی از تصاویری که ما فکر می کنیم برای اولین با داریم می سازیم، قبلا به بهترین شکل ساخته شده اند.
چاره چیست؟
دیدن، دیدن، دیدن...
ذهنی رو باید در معرض دیدن و بارش قرار بدهیم تا چیزی رشد کند که جدید باشد.
*احترام جزو اصلی رفتار انسانی است. اما هنر را فرزندان نا خلف به جلو برده اند.فرزندان خلف همیشه دست به سینه استاد بوده اند و همان مسیر استاد را پیموده اند. اما امثال شاملو، هدایت،نیما و...فرزندان نا خلف هنر بودند، احترام به استاد را واجب دانسته و اما مسیر جدید خود را پیموده اند. پس می توان گفت سنت شکنی یک عنصر مهم برای بجا گذاشتن صدای متفاوت است.
نیچه می گوید:
سنت، روح های بزرگی را عین باتلاق در داخل خودش حذف می کند و از بین می برد
باید گذشته ها را مطالعه کنیم، ببینیم، و اما در عمل روی شانه گذشته بایستیم و آینده را بسازیم.
فردوسی روی شانه های رودکی می ایستد و پنج متر جلوتر را می بیند، حافط روی شانه ی اینها می ایستد و پنجاه متر جلوتر را  می بیند و نیما امروز روی شانه همه اینها می ایستد.
مثل پیکاسو که در رئال به تکامل خود از گذشتگان رسید و با تفاوت، نگاه خودش را ساخت. پس خواندن و دیدن تجربه های دیگران در هر زشته ی هنری می تواند به ما کمک کند. از طریق این خوانش هاست که ما دست به مدل سازی زده و کم کم خودمان را پیدا می کنیم.
هیچ کس نمی تواند ادعا کند که از ابتدا خود زایش کرده و خلاقیت داشته ام.
بعنوان مثال رضا بروسان در شعری می گوید
 حال کنده ای را دارم که در گوشه ی انبار چوب بری افتاده است
چقدر زیبا دلهره و انتظار تلخ، برای رسیدن نوبت و تکه تکه شدن را بیان می کند. حال با خواندن این شعر می توان به این شعر رسید که حال شیشه ای را دارم که کودکی با سنگ از کنارش می گذرد و می توان بی نهایت از این مدل ساخت. مدل هایی که کپی مدل اول نیست اما زیرساختش همان است.
اما از این مدل ساخت، کم کم می شود پخته شد و به خلاقیت رسید. پس باید و باید تجربه های دیگران را ببینیم.

تبلیغ

ارسال دیدگاه شما

روزنامه در یک نگاه
ویژه نامه
تبلیغ تبلیغ پرتال استانداری خراسان شمالی
بالای صفحه