آشنایان و براکه ها
یادداشت – محمودرضا صدقی
براکه، یا آنچنانکه در میان اهالی جلگه ی شوقان و سنخواست رایج است، بره که، از جمله واژه های اصیل درمیان گویش های طبری، سنخواستی و کرفی، قدمتی به مراتب دیرین تر از حضور اقوام کرمانج در شمال خراسان دارد و به معنی دوست صمیمی و یار غار یک فرد است. اما اصطلاح دیگری نزدیک به همین مفهوم و با گستره شمول بیشتری رواج دارد، واژه ای با تلفظ های گوناگون کرب، کریب، کرئو، کرپ و یا کریبا است که در میان تمامی اقوام ساکن در شمال خراسان مصطلح است و معنی آن فراتر از دوستی صمیمی میان دو فرد است و به دوستی نزدیک میان خانواده های بعضا ساکن در روستاهای مجاور اطلاق می شود.
در سالیانی نه چندان دور، که وسائط نقلیه اولیه و مرکب جهت سفر از نقطه ای و مکانی به شهری و یا دیاری دیگر از اسب و قاطر و یا الاغی بارکش، فرا تر نمی رفت و ضرورت سفر ایجاب می کرد تا برای رسیدن به مقصد، متناسب با بعد مسافت در یکی دو منزل میان راه اطراق کرده و یا بیتوته ای ( اقامت شبانه در محلی) فراهم شود. نیاز به داشتن دوستان صمیمی خانوادگی در روستاهای سر راه و محل گذر و یا در میان همولایتی های ساکن در شهر، روابط و مناسبات مستحکمی صورت می گرفت که از آن به عنوان کرب، و یا کرئو یاد می شد، خانواده های کرئو همیشه جزو اولین مهمانان هر مناسبت غم و شادی یکدیگر بودند و چه بسا افراد خانواده هم بعضا براکه ی خود را از میان اعضای خانواده همین کرئو ها انتخاب می کردند و یا وصلت هابی که رخ می داد و این آشنایی ها را به رشته ی خویشاوندی سببی نیز مستحکم تر می نمود...
آشنا به کسانی اطلاق نمی شد که همدیگر را می شناختند، آشنایان کسانی بودند که نه بخاطر روابط خویشاوندی و فامیلی (اقوام نامیده می شدند) که بخاطر مناسبات و روابط صمیمانه ی میان آنها با عنوان «آشنا» نامیده می شدند، و کرئو ها سر آمد آشنایان بودند.
نیاز و ضرورت به داشتن روابط و مناسبات اجتماعی متناسب با امکانات و نیازمندی های میان خانواده ها و ایل و طوایف در روزگاران پیشین، به شکل گیری چنین روابط ویژه و صمیمانه ای منجر می گردید.
این راقم در دهه ی چهل و اوایل دهه پنجاه بار ها شاهد حضور خانواده هایی از ترک و کرمانج و روستاهای دور و نزدیک در منزل پدر بزرگ پدری در روستای طبر و نیز منزل پدر بزرگ مادری در شهر بجنورد بودم که با چه ذوق و شوقی تمامی مردان را عمو و دایی و تمامی زنها را خالتی و باجی صدا می زدیم و چه محبت خالصانه ای از جانب آنان بر جان و دل جاری می شد ....
یاد باد آن روزگاران یاد باد ...