پایان دههی 30 خورشیدی، سرآغاز تحولاتی تازه در ایران زمین بود. ورود تکنولوژی اروپایی و راهاندازی انواع کارخانهها و تولید کالاهایی با نام فارسی، از نکات قابل توجه آن روزها بود. محصولاتی خانگی که پای آنها به روستاهای دور دست در شهرمان هم باز شد.
آسفالت شدن خیابانها که واژهی «سِمِد» به یادگار مانده از لغت لاتین «سِمِنت» کردن گذرگاهها و به خاطره پیوستن«داشلِه کیچَه(کوچهی سنگی)» که کف آن سنگفرش بود، همچنان در خاطرهی کهنسالان بجنوردی مانده است.
دورهای که بامدادان، کارگران شهرداری از «دروازه قبله» تا «پایتوپ»را برای جلوگیری از به هوا برخاستن گردوغبار ناشی از حرکت سواران و درشکهها، آبپاشی میکردند.
روزگارانی که سه سینما با نامهای«سعدی، مولن روژ، فرحناز» به طور همزمان انواع فیلمها را به نمایش میگذاشتند. قبل از آغاز نمایش فیلم، بخش کوتاهی از فیلمها را همراه با مجموعهای از تبلیغات تجاری نشان میدادند که با نام«پیش پرده»میشناختیم.
برای مثال: تبلیغ آهنگین«باتری اِور رِدی گربه نشان، معرفی ساعت «سیکوی ضد آب» با صدای هیجان زدهی مردی که میگفت:
نیگاش کن، با ساعت پرید تو آب!
حتی «پِلِه(فوتبالست مشهور برزیلی» هم «پپسی» مینوشد، نمونهای از مجموعه تبلیغات در سینماهای بجنورد بود که گاه، نمایندگان همشهری فروش کالا را هم معرفی میکردند.
روزهایی که مدیران تحصیلکردهی کارخانجات تولید کنندهی لوازم خانگی و محصولات بهداشتی، به منظور رقابت با رقیبان تجاری و برای جلب بیشتر رضایت مصرفکنندگان جامعهی حدوداً سی میلیونی آن روزها، اعطای جایزه را در سر لوحهی کارهای خود قرار داده بودند.
پودر لباسشویی، از جمله پرمصرفترین موادی بود که با عقب راندن«رب خانگی، کاهگل، خاکستر و گِل کنار جوی آب و...»، از سالهای1343به بعد، وارد خانهها شد.
استفاده از «ایشغار(شُغار)» در شستشوی لباس و جوشاندن آن داخل پیتهای بنزین و روغن نباتی با افروختن هیزم، از کارهای طاقت فرسایی بود که مادران گرفتار آن بودند.
هر چند بسیاری از مادربزرگها، چندان روی خوشی به اولین پودر صنعتی نشان ندادند و برای شستن ظرف و کاسه و لباس، به کمترین بهانهای خود را به لب جوی آب روان کوچه و یا قناتهای خروشان«صدرآباد و آبشار پایتوپ»میرساندند.
اما مرور زمان و تبلیغات گستردهی شرکتها سبب شد تا در کنار«فارسونکَه(فورسانکای)، چراغ والُر، پِرمِس(پریموس)، بخاری کابراتوری، چرخ گوشت دستی، اتوبرقی و... پودر رختشویی را هم بپذیرند.
تعیین جایزه برای مصرفکنندگان، باعث میشد تا قوطی مقوایی را کمی با احتیاط باز کنند. اعلام دو جایزهی بزرگ از سوی شرکتها، انگیزهی خانوادههایی بود که با خرید آن بتوانند قطعات مقوایی به دست آمده از داخل قوطی را کنار هم بگذارند.
تصویری از یک اتومبیل با نام «ژیان» و یک «فیل» که به دست آوردن 6 یا 8 قطعه از اجزای این دو جایزه، برابر بود با مالکیت ژیان و یا دریافت100 تا 120هزارتومان پول نقد. قوطیهایی کوچک که ارزش هر یک از آنها، بیشتر از «سه ریال»نبود.
ظاهراً کمتر کسی در آن روزگاران موفق به دریافت جایزهی نقد شد، زیرا بر اساس نقل قولهایی از آن روزها،«دُم فیل» هرگز برای برندگان چاپ نشده بود!
اما عطاریهایی که نمایندگی انواع پودرها در بجنورد را به عهده داشتند، با تحویل گرفتن به طور مثال50عدد از قطعهی برش خوردهی قوطیها، یک عدد «قابلمه» هدیه میدادند.
در گفتگوهای عمومی بین شهروندان به قطعهی بالایی قوطی،«سرِ دریا» گفته میشد که «دریا»، عنوان تجاری یکی از پودرها بود. چندی بعد، این محصول در بجنورد بیشتر با نام «تاید»شناخته شد که نام اروپایی کارخانهی سازنده محسوب میشد. در حالی که از اولین روزها، کسبه و عطاریها در همراهی با مادربزرگها، عنوان«پاف» را برای آن انتخاب کردند! رقابت بین شرکتها، دامنهی اهدای جایزه را به دیگر مواد خوراکی و مصرفی هم تعمیم داد.
تولیدکنندگان«چای»، تصویری زیبا و دلنشین از مزارع چایکاری گیلان را بر روی بستهبندیهای مقوایی و فلزی هشت ضلعی نقش زده بودند. خرید هر یک از بستههای100گرمی و بالاتر، نوید برنده شدن را به خریداران میداد.
«قاشق چایخوری استیل، نعلبکی و پیشدستی» جوایز کوچک داخل قوطیها بودند و در مواردی، جوایز بزرگتر مانند«سرویس کامل چایخوری»، از طریق نمایندگان فروش تقدیم برندگان میشد.
«بابااَکو و مَدایبرام اَکو(محمدابراهیم»، دو پدربزرگ مهربان و صبور در کوچهی سعدی بودند که با طلوع سپیدهدم، درِ ششلَت چوبی خود را بر روی خریداران کالا میگشودند.
«قلم نی، طَبَق امتحانی، مداد پرچمی و سوسمارنشان، پاک کن و سَرکُن(مدادتراش)، از جمله محصولات مشترک این پیران بزرگوار بودند.
«گز اصفهان» با نام تجاری«گز شانسی» در ابعادی مربع شکل با لفافی روشن، بر روی پیشخوان و در کنار دیگر خورکیها مانند«قره قوروت، قوروت، قَنفید، ترش آبنبات و...» چیده شده بود.
خرید گز «یکریالی»، شانس دیده شدن یک سکهی برّاق«دهشاهی و یک ریالی»را افزایش میداد که بدون هیچ لفافی، داخل گز جاسازی شده بود.
مدتی بعد، تولیدکنندگان«سَقّز یا همان سَقّج ترکی(آدامس) هم خود را وارد عرصهی اهدای جایزه به خریداران کردند. مدیران شرکت آدامس با عنوان «خروسنشان»، شاید از اولینها بودند.
جمعآوری تعدادی لفاف آدامس«نیمریالی و یکریالی»، جوایزی مانند یک توپ فوتبال«ویسیدار»را به همراه داشت که بخشی از روزهای شیرین پسربچههای یک کوچه و محله را رقم میزد.
در آغوش گرفتن یک توپ در قبال تحویل لفاف کاغذی به یکی از قنادیهای حاشیهی «فلکهی ششم بهمن (میدان شهید)، لذتی فراموش ناشدنی برای کودکانی به همراه داشت که در پیادهرو و از پشت شیشهی شیرینیفروشی، لحظهی به یادماندنی تحویل توپ را تماشا میکردند. روزهایی تکرارناشدنی و به یادگار مانده در حافظهی تاریخی نسل پیشین که هرگز، از یادها نخواهد رفت.