قیام امام حسین (ع)، احیای ارزشها، فنای بدعتها
صادق سلیمانی: ارشد فقه ومبانی حقوق اسلامی، سطح چهار حوزه علمیه خراسان
بنی امیّه در طول مدّتی که خلافت را غصب کردند، و بناحق بر مسند قدرت تکیه زدند، بدعتهای فراوانی در دین ایجاد کرده و سنّت پیامبر (صلی الله علیه وآله) را نادیده میگرفتند؛ چرا که ادامه حیاتشان در گرو احیای بدعتها و محو سنّتهای پیامبر بود. در عصر جاهلیّت، شخصیّت افراد بر محور ثروت و فرزندان دور میزد. هر کس پول بیشتر و فرزندان فزونتری داشت، شخصیّتش در نگاه مردم مهمتر بود. خداوند متعال در سوره سبأ ضمن بی اعتباری این ملاک، معیار جدیدی را جایگزین آن کرد. «اموال و فرزندانتان هرگز شما را نزد ما مقرّب نمیسازد، جز کسانی که ایمان بیاورند و عمل صالحی انجام دهند، که برای آنان در برابر کارهایی که انجام دادهاند پاداش مضاعف است. و آنها در غرفههای (بهشتی) در (نهایت) امنیت خواهد بود. بدین ترتیب، اسلام معیار شخصیّت را از ثروت و فرزند، به ایمان و تقوا و عمل صالح تغییر داد. یعنی هر کس تقوای بیشتر داشته باشد به خداوند نزدیکتر است، هر چند اصلاً فرزندی نداشته و فقیرترین فرد جامعه باشد. و کسی که تقوای کمتری داشته باشد از خداوند دورتر است هر چند دارای فرزندان فراوان و ثروت زیادی باشد.
در پی این تغییر ملاک، ابوسفیانها و ابولهب ها و ابوجهلها جای خود را به سلمانها و ابوذرها و مقدادها دادند، و در پی آن، مردم در برابر ثروتمندان به خاطر پول و ثروتشان تواضع نمیکردند. امّا با رحلت پیامبر اکرم (صلی الله علیه وآله) دوباره معیارها دستخوش تغییر و تحوّل شد، و به حالت سابق برگشت و ثروتمندان و صاحبان فرزندان و نیروی انسانی بیشتر هر چند بویی از تقوا نبرده بودند، جای انسانهای متقی را گرفته و به عنوان شخصیّت های اسلامی معرفی شدند.
دستگاه بنی امیّه براساس تقوا و ایمان بنا نشده بود، بلکه شالوده آن بر اساس مطامع دنیوی ریخته شده بود کسانی که شیطنت بیشتر، قساوت قلب شدیدتر، دین فروشی زیادتری داشتند را به خود جذب میکرد. در عصر جاهلیّت امتیازات قومی غوغا میکرد.
آنان اوّلا: عرب را بر عجم (غیر عرب) برتری میدادند. ثانیاً: در میان عربها، هر قبیلهای خود را برتر از دیگر قبیلهها میدانست و برای این منظور به شمارش تعداد افراد قبیله خود میپرداختند و اگر دو قبیله از این جهت مساوی بودند، به سراغ گورستانها رفته و سرشماری مردگان هر قبیله را آغاز میکردند تا قبیله برتر مشخّص شود. اسلام این ملاک و معیار نادرست را برچید، و معیار بشریّت و انسانیّت را جایگزین آن کرد و برای همه انسانها، فارغ از قبیله، نژاد، زبان و رنگ، ارزش قائل شد.
آری با آمدن اسلام، انسان محوری، جای قبیله محوری را گرفت و لذا طرفداران پیامبر و جذب شدگان به اسلام از قبیله و نژاد و زبان و رنگ خاصّی نبودند بلکه عرب و عجم، سیاه و سفید، قریشی و غیر قریشی، فوج فوج به اسلام رو آورده و تسلیم امر خدا شدند. با رحلت پیامبر، این سنّت حضرت نیز دستخوش تغییر شد و کم کم همان قومیّت گرایی رخ نمایی کرد، تعصّبات قومی جای انسان محوری را گرفت و همین امر باعث اختلافات و درگیری میان قبایل شد. اتّحاد و یکپارچگی و وحدت ناشی از انسان محوری به تدریج از میان مسلمانان رخت بربست و دیگر خبری از آن جامعه متّحد و یکپارچه نبود.
امام حسین (علیه السلام) قیام کرد تا دوباره همه مسلمانان را متّحد نموده، و یادگار جدّش، یعنی خدامحوری و ارزش نهادن به انسان با معیار تقوا را حاکم کند. اگر می گوییم امام حسین برای امر به معروف و نهی منکر قیام کرد نشان از این مساله دارد که این بدعتها و کارهای ناپسند در جامعه اسلامی در حال رشد روز افزون بود بنابراین امام حسین و یارانش برای نهی از این رفتارها قیام کردند.
عصر جاهلیّت عصر تبعیضهای نابجا و ظالمانه بود و نمونه بارز آن تبعیض بین زن و مرد بود، تا آنجا که نه تنها زنان از بسیاری از حقوق فردی و اجتماعی نظیر ارث محروم بودند بلکه گاه حقّ حیات نداشته، و در بعضی از قبایل ملک و دارایی مرد محسوب میشدند! پس از رحلت پیامبر تبعیضها مخصوصاً در تقسیم بیت المال و واگذاری پستها غوغا کرد. حضرت علی (علیه السلام) در نامه پنجم نهج البلاغه به حاکم آذربایجان، میفرماید: (فرمانداری و پست و مقام برای تو وسیله آب و نان نیست بلکه امانتی است در گردنت). در عصر بنی امیّه دوباره مقام ارزش ذاتی پیدا کرد تا آنجا که وقتی معاویه پس از شهادت حضرت علی (علیه السلام) وارد کوفه شد، این سخن معروف را گفت: «من نیامدم که شما را به نماز و روزه دعوت کنم، بلکه هدف من حکومت بر شماست». امام حسین (علیه السلام) قیام کرد تا این نوع بدعتها را ریشه کن کرده و مردم را با سنّت پیامبر (صلی الله علیه وآله) آشنا کند.