مدیران توسعه گرا «پروازیها» را هم در مییابند!
یادداشت/ محسن داوری
یادش به خیر، وقتی ما دانشجو بودیم، برای استفاده از مطالب استادان باید سر کلاس میرفتیم! مثل امروز نبود که به لطف این ویروس تاجدار، کلاسهای دانشگاه را در گوشیهای موبایل چپاندهاند.
حتماً تصدیق میکنید شتاب ظهور و افول فناوریهای ارتباطی و اطلاعاتی در دو، سه دهه اخیر چنان بوده که در تاریخ بشر مثال زدنی است. میلیونها کاربر جوان و نوجوان رسانههای اجتماعی در کشورمان هم حتماً داستان ممنوعیت دستگاههای پخش ویدئو در دو دهه نخست انقلاب و مصادیق مجازاتهای آن را شنیدهاند، اما شاید درباره مخالفت صاحبان ذهنهای زنگ زده با فناوریهای جدید، کمتر بدانند. مثلاً این که در نهمین دهه سده کنونی، صاحب منصبان فناوری هراس ما به بهانه به مخاطره افتادن دین و ایمان ملّت، چند سالی اپراتورهای موبایلی مملکت را معطل حلال و حرام بودن فناوری «ام.ام.اس» کرده بودند؛ همان تکنولوژی ساده و ابتدایی برای ارسال و دریافت تصاویری با حجم تنها چند کیلوبایت با گوشیهای موبایل، که آن قدر در بیراهه سنگلاخی سیاست و اقتصاد و فرهنگ مملکت به کش و قوس افتاد که دست آخر هنوز به کشور وارد نشده، در دنیا منسوخ شد! سیل سهمگین ارتباطات تصویری فراگیر اینترنتی از راه رسید و همه را با خود برد یا همراه کرد! حالا شمار زیادی از همان مخالفان خاصّه سختکوش و پرمدعای آن روز، در بهره گیری از ظرفیت تمام ناشدنی شبکههای مجازی کارکشته شدهاند و هم زمان، با فیلترینگ همین شبکهها، عامه ملّت را از حضور در آنها منع میکنند! ملغمه عجیبی است و مملکتی غریب! البته در تاریخ اجتماعی ایران پرگهر از این طنزهای تلخ، کم نداریم و چندان شایسته نیست امثال ما عوام النّاس در این قبیل قضایا، «ان قلت» بیاوریم... اصلاً ما را چه به اظهارنظر درباره شیوه حکمرانی این نخبگان فاضل که جهانیان برای الگوگرفتن از آنها صف کشیدهاند؟!
از بحث اصلی کمی دور شدیم... میخواستم این را بگویم که بیست و اندی سال پیش یعنی اوایل دوران دانشجوییام بود که نخستین بار، اصطلاح «استاد پروازی» را شنیدم؛ در دانشگاهی شهره به آوازه احیاگر نامدار زبان پارسی، فردوسی طوسی. به هر حال، آن سالها هنوز از فناوریهای جدید ارتباطات راه دور و ویدئوکنفرانس و کلاسهای دایرشده بر بستر پلتفرمهای تصویری، خبری نبود و دانشجو برای تلمّذ در محضر استاد به ناچار باید در کلاس درس حاضر میشد. البته همیشه هم با این پرسش یا ابهام کلنجار میرفتم که آیا واقعاً برای متخصصان این رشتهها، در شهری بزرگ مثل مشهد و دانشگاهی سطح یک مثل فردوسی، جایی و امکانی برای استقرار دائمی مهیا نبوده که پروازی شدهاند؟
چند سال بعد که خراسان شمالی در تقسیمات کشوری پدید آمد و اصطلاح «مدیران پروازی» فراگیر شد و دریافتم نه تنها استاد پروازی، بلکه استاندار و فرماندار و بخشدار و مدیرکل و پزشک و مهندس پروازی هم فراوان داریم، فهمیدم آن «پروازی بودن» خیلی هم به وجود پست خالی در ساختار تشکیلاتی هیئت علمی دانشگاه مربوط نمیشد.
در واقع، آنچه این متخصصان یا مدیران را پروازی میکرد یا میکند، محرومیت شهر مقصد از بسیاری امکانات رفاهی زندگی معمول در شهرهایی در تراز پایتخت است. آنها، یا در واقع خانوادههایشان، راضی به سکونت در این مناطق نیستند؛ چون درست یا غلط، پندارشان این است که فرصتهای پیشرفت یا امکانات بهره مندی از لذتهای متداول زندگی در شهرهای بزرگ، در این مناطق فراهم نیست؛ چون هر چه باشد، به لحاظ توسعهای در شمار مناطق کمتربرخوردار دسته بندی شدهاند. مراکز آموزشی پیشرو، امکانات درمانی تخصصی، فرصتهای کسب و کار، امکانات فرهنگی، امکانات صنعت سرگرمی از جمله ظرفیتهای هنری و ورزشی، در این قبیل استانها و شهرستانهای نوپا هنوز مهیا نشده است.
یکی از نقاط ضعف و تهدیدهای مشهود در مناطقی نظیر خراسان شمالی در زمینه حفظ و نگهداشت سرمایههای انسانی، همین کاستیهای پرشمار در فراهم کردن امکانات رفاهی زندگی مرسوم امروزی است. این که فلان بخش تخصصی درمانی در منطقهای راه اندازی میشود، اما برای حضور متخصص پروازی در آن باید روزها چشم انتظار ماند، یا فلان مرکز آموزش عالی یا حتی عمومی در شهری کارش را آغاز میکند، اما استاد و مدرّس کاربلدی قبول زحمت نمیکند که برای آموزش فراگیران به طور دائم در منطقه حضور داشته باشد، همه از این مسئله ناشی میشود. به باورم، چشم فروبستن بر این ضعف مشهود به عنوان یکی از موانع توسعه پایدار و همه جانبه مناطق، گناهی نابخشودنی است.
اگر گفته میشود استانی همانند خراسان شمالی در جایگاه سی ام تولید ناخالص کشور و رتبه بیست و پنجم توسعه انسانی و سرمایه اجتماعی جای دارد، بخش عمدهای از آن ناشی از همین مهاجرت نخبگان و خروج نیروی متخصص و سرمایه دار از استان و ضعف عمومی در جذب و نگهداشت این دسته اقشار است. اگرچه غلبه تدریجی بر این چالش بزرگ، به تلاش و هم افزایی دستگاهها و نهادهای مختلف بستگی دارد و با نگاه و عملکرد بخشی و جزیرهای نمیتوان بر آن چیره شد، اما به هر حال مدیریت شهری میتواند در هموارکردن این راه دشوار و پیمودن پر شتاب تر این مسیر پر دست انداز، سهمی مهم و نقش آفرینی مؤثر داشته باشد. از این منظر، فراهم کردن امکانات زیرساختی و تلاش برای جذب سرمایه گذاریهای معطوف به ارتقای قابلیتها و امکانات آموزشی، فرهنگی و سرگرمی، باید جایگاهی مهم در برنامههای توسعه شهری داشته باشد؛ چون از رهگذر ایجاد جاذبههای چشمگیر برای استقرار صاحبان هنر و دانش و سرمایه در یک منطقه و جذب همین متخصصان پروازی است که عموم اقشار از منافع و مواهب آن بهره مند میشوند.
پیش از این هم نوشته بودم که توسعه، فرآیندی تدریجی و انسان محور، مشروط به شناخت دقیق وضع موجود، درک صحیح مشکلات و پذیرفتن ضعفها و به عهده گرفتن مسئولیت حل آنهاست. مهم است که سکانداران مدیریت شهری جایگاه خود را در این موضوع چگونه تعریف میکنند و بر مبنای چه راهبرد و کدام برنامه زمان بندی شده، مهرههای خود را، با اقدامات حساب شده و تدابیر سنجیده، در این زمین حرکت میدهند.
ختم کلام این که اگر جهش یا به تعبیری، «پرواز» شهر و دیار و منطقهای در سپهر توسعه را به منزله هدفی آرمانی و مطلوب تعیین میکنیم، لاجرم باید برای آن «پروازیها»، آشیانهای درخور بسازیم که خوشایند عام و خاص باشد تا زندگی امروزیان و آیندگان بهبود یابد. همین قدر ساده و همان اندازه دشوار!