ورود به حساب کاربری
ایجاد حساب کاربری
اطلاع رسانی

با توجه به افزایش هزینه‌های تولید روزنامه در چند ماهِ اخیر، و تلاش ما در راستای ادامه انتشار روزنامه «اترک» به‌روال معمول و حفظِ کیفیت و تیراژ روزنامه، ناگزیر به حذفِ امکان بازدید رایگان سایت و به‌تبع آن فروشِ آنلاین مطالب از طریق سایت هستیم. بنابر وضعیتِ اقتصادی اخیر، خاصه گرانی و نبودِ کاغذ موردنیاز برای انتشار روزنامه، در صورتی‌ که متقاضیِ بازدید از سایت روزنامه هستید و جهتِ یاری به امر فرهنگی و امکان ادامه انتشار روزنامه در این مسیر نیز ما را همراهی کنید.

چانچه تا اکنون عضو سایت نیستید، بر روی گزینه ثبت نام کلیک کنید.

چنانچه قبلا ثبت نام کرده‌اید، بر روی گزینه ورود به سایت کلیک کنید.

خبرهای روز

مراحل تاریخی تحوّل در مفهوم عقلانیّت غربی

قسمت دوم دکترعلی سلیمانپور* * عضو هیأت علمی دانشگاه آزاد اسلامی واحد بجنورد – گروه حقوق و علوم سیاسی

 

a_Soleimanpour@yahoo.com

 

الف) عهد باستان:

پروتاگوراس از حکمای سوفسطائی (در حدود سده ی پنجم قبل از میلاد) مدعی بود: «میزان هر چیز انسان است و تفسیر این عبارت این است که در واقع حقیقتی نیست. چه انسان برای ادارک امور جز حواس خود وسیله ای ندارد. زیرا که تعقّل نیز مبنی بر مدرکات حسیّه است و ادراک حواس هم در اشخاص مختلف می باشد، پس چاره نیست جز اینکه هر کس هر چه را حس می کند معتبر بداند، در عین اینکه می داند که دیگران همان را قسم دیگر درک می‌کنند و اموری هم که به حس در می‌آید ثابت و بی تغییر نیستند بلکه ناپایدار و متحول می باشند. این است که یک جا ناچار باید ذهن انسان را میزان همه امور بدانیم و یک جا معتقد باشیم که آن چه درک می‌کنیم حقیقت نیست یعنی به حقیقت قائل نباشیم.» (فروغی؛ ج1، 1366: 14)

آن گونه که از عبارت منتسب به پروتاگوراس برمی آید سوفسطائیان به عنوان نخستین کسانی که کاملاً با یقین طلبی سقراط و افلاطون و با تلاش های آنان برای تدوین نوعی جستجوی عقلانی که هدفش رسیدن به حقایق ابدی و مطلق است (یعنی لوگوس یا زبان عقلانی) مخالف بودند و کاملاً بر نسبی بودن معرفت یا بر نوعی شکاکیّت تأکید می گذاشتند. آنان مدعی بودند چیزی بنام حقیقت وجود ندارد و بهتر است انسان این تلاش بیهوده را رها کند و بدنبال امر محال نرود. انسان باید شناختی را شروع کند که ابزارهایش را در اختیار داشته باشد و این تبعاً شناخت ظاهری است. سوفسطائیان به رغم تعداد اندکشان تحولات مهمی ایجاد نمودند و عکس العمل های شدیدی برانگیختند چرا که قبول اندیشه های آنان به معنی کشیدن خط بطلان بر کلیه معرفت های سنتی انسان تا آن زمان بود.

پاسخ گویی به سوفسطائیان منجر به پیدا شدن فلاسفه بزرگی همچون سقراط، افلاطون و ارسطو گردید. به اعتقاد ایشان علت ناتوانی عقل از رسیدن به شناخت حقایق کاربرد غلط عقل یا روش ناقص استفاده از آن برای رسیدن به حقیقت است لذا کار اصلی این فلاسفه این شد که راه و روش بهتر بکار گرفتن عقل و استفاده از آن را برای دستیابی به حقیقت معرفی نمایند. در این راستا سقراط و افلاطون منطق دیالکتیک (جدلی) را و بهتر از آن دو ارسطو منطق صوری را پیش نهادند و با استفاده از علم منطق به نبرد سوفسطائیان رفتند و آنها را به بدنامی کشانده تا جائیکه اگر کسی را می‌خواستند بدنام کنند سوفسطائی می نامیدند.

سقراط حکیم به عنوان نخستین فیلسوف سرشناس عهد باستان با استفاده از شیوه ی استقراء و بکار بردن منطق دیالکتیک تأثیرات مهمی بر مباحث روش شناختی پس از خود و طی نسل های متوالی گذاشته است. افلاطون شاگرد وفادار سقراط و فیلسوف مشهور عهد باستان در آثار قلمی خود معتقدات و اندیشه‌های سقراط را به شیوه گفتگوهای جدلی که میان وی و مباحثه کنندگان مختلف صورت گرفته منعکس کرده است به نحوی که امروزه همه آن نوشته ها به شکل آثاری که در آنها افکار و عقاید سقراط به وسیله افلاطون تکمیل یا تفسیر شده اند درآمده و تشخیص این مطلب کاملاً غیرممکن است که در فسلفه سقراطِ افلاطونی کدامیک از اندیشه ها متعلق به استاد و کدام یک از آن شاگرد است. (مایکل. ب. فاستر، ج1، 1383: 35)

عقیده سقراط این بود که تنها علم و تنها دانایی بشر که می شود به حقیقت علمش نامید همان علم به جهل کامل خود بشر است. به عبارت دیگر تنها چیزی که ما بطور یقین می دانیم این است که چیزی نمی دانیم. کشف مهم وی در این باره این بود که انسان به کمک روشهای صحیح می تواند «دانایی» و «علم» خود را از وادی جهل مطلق خارج و به سر منزل حقیقت نزدیک سازد. او می گفت دسترسی به حقایق مثبت که قابل اثبات و بنابراین از گزند ابطال مصون باشد کاملاً میسر است. (همان: 36)

بنا به گفته بارنزوبکر در «تاریخ اندیشه اجتماعی» جنبش فرهنگی عمیقی که در آتن روی داد بت شکنی و خردگرایی را مطلوب اندیشمندان ساخت و نماینده ی این اندیشمندان سقراط بود و او نخستین کسی است که با اندیشه ژرف خود شالوده ی نظام خردگرایی یونانی را بنا نهاد و خرد را برترین نیروی هستی شمرد. (بارنزوبیکر، 1375: 7-186)

علاوه بر سقراط، افلاطون با دریافت عناصر اورفئوسی فلسفه خود از فیثاغورس و همچنین تحت تأثیر اندیشه های پارمیندس و هراکلیتوس ضمن آمیختگی تعقّل و اشراق در نظریه «مُثُل» به این نتیجه رسید که حصول معرفت از راه حواس امکان ندارد و بلکه باید بوسیله عقل بدان رسید. (راسل، همان: 170-169) ترکیب عقل و شهود و ارائه نظریه حقایق کلی عقلانی (مُثُل) هنر عمده ی افلاطون محسوب می شود که اساساً بنیان تازه ای برای شناخت پی نهاده است. افلاطون عقیده داشت که ظاهر و باطن در جهان دوگانه اند. و هر دو وجود دارند، جهان ما جهان ظواهر است و علاوه بر آن جهان حقایق و یا بواطن هم وجود دارد که کاملاً جدا از جهان ظاهری است. روح انسان متعلق به آن جهان حقایق است که به آن جهان مثالی گفته می شود و قبل از جسم وجود داشته است و خود روح انسان از جنس حقیقت است، رنگ و شکل و بو ... ندارد. این روح در زندگی طولانی خود به عللی برای مدت بسیار کوتاهی وارد تن و جسم انسان شده است روح یا ذهن هنگامی که در تن انسان قرار گرفت همه دانسته های خود از جهان حقایق را فراموش کرده و به عبارتی تن آدمی نقش زندان بی در و پنجره ای را در برابر بصیرت روح بازی می کند. با پذیرش این مقدمات مسأله دستیابی انسان به حقیقت برمی گردد به اینکه چگونه می توان روح را هنگامی که مقیم زندان تن است، قادر ساخت تا حقایق جهان یا جهان حقیقت را دوباره به یاد آورد. افلاطون خود عقیده داشت که این کار را با تحریک مناسب روح می توان انجام داد و او برای این کار آموزش و ورزش را توصیه می کند. (افتخاری، پژوهشنامه علوم سیاسی، 1384: 24-23)

ارسطو شاگرد خلف افلاطون را آخرین حلقه از فلاسفه خلاّق یونان می شناسند. سنگینی سایه فلسفه ارسطو بر سنت فکری بعد از خود مشخصاً فلسفه اواخر قرون وسطی آنچنان بارز و نمایان است که فلسفه جدید را به ادّعا نامه علیه ارسطو بدل می نماید. (شجاعی زند، همان: 96) به بیان ویل دورانت در «تاریخ فلسفه غرب» کتاب ارغنون ارسطو در منطق به منزله قالب اندیشه و تفکر قرون وسطی بود و مادر حقیقی فلسفه اسکولاستیک گردید. این فلسفه گرچه از جهت گرفتاری در حلقه اصول وقواعد معین، خشک و بی ثمر بود ولی فکر اروپای جوان را به استدلال و باریک بینی عادت داد. مجموعه اصطلاحات دانش های نوین را بوجود آورد و برای پیشرفت اندیشه چنان قواعدی بنیاد نهاد که سرانجام خود این روش و اصول را که موجب ایجاد او شده بود زیر پا نهاد و از آن جلوتر افتاد. (ویل دورانت، 1370: 57)

بنیاد فکری ارسطو و افلاطون در فلسفه اولی یکی است؛ یعنی در باب علم هر دو اتفاق نظر دارند که بر محسوسات که جزئیاتند تعلق نمی گیرد بلکه فقط کلیات معلومند که به عقل ادراک می شوند و لیکن اختلاف آن دو در این است که افلاطون کلیات معقول را موجود واقعی می داند و وجود آنها را مستقل می شمارد و جزئیات یعنی محسوسات را از آنها جدا نموده و موهوم و عاری از حقیقت می پندارد اما ارسطو جدایی کلیات را از جزئیات تنها در ذهن قائل است و نه در خارج و حسّ را مقدمه علم و افراد را موجود حقیقی می داند و کشف حقیقت و ماهیت آنها را که صورتش در ذهن مصوّر می شود از راه مشاهده و استقراء در احوالشان که منتهی به دریافت حدّ و رسم آنها می شود میسّر می شمارد. (فروغی، همان: 34-33)

به نظر ارسطو کمال واقعی و غایت غایات و خیرالاُمور فکر یا عقل است و این عقل همان عقل کلّی، ذات باری، علّه العلل، یا علت اولی و محرک اول است که خود ساکن مطلق است و علت محرکه ای ندارد اما در وجود انسان نیز عقلی هست که کاملاً فعال است و مجرد از ماده است و از خارج یعنی عالم ملکوت آمده و قوای نفس منفعل را از اثر فعالیت خود ظهور و بروز می دهد و به واسطه او انسان مقامی میان حیوانیت و اولوهیّت دریافت می کند و او باقی و ابدی است و پس از مرگ دوباره به مبدا اصلی و عقل کلی که غایت غایات است باز می گردد. (همان: 38-37) عقل فعّال بشری که همانا عقل جزئی است برخلاف نظر افلاطون که دارای روحانیت و متعالی است تنها در یک سلوک صِرفاً عقلانی و بی آنکه از سوی غیب فراخوانده شود و یا مورد محبت و لطف قرار گیرد یا به انکشاف و شهود دست یابد سیر استدلالی برای فهم کلیّات را طی می کند و همانطور که گفته شد این کلیات وجود عینی ندارند بلکه محصول انتزاع از محسوسات هستند. (24/8/2010 ، www.bashgah.net)

در عهد باستان و پس از عصر طلایی دولت- شهرهای یونان تا پیدایش امپراطوری روم، دوره ی تمدن هلنی و روزگار یونانی گری واقع است که به سبب آمیختن فرهنگ یونانی با سایر فرهنگ ها که اساساً ترکیبی مبتنی بر فرهنگ یونانی را فراهم نمود به این نام خوانده می شود. پیدایش مکاتب فلسفی اپیکوری، رواقی و شکاکیّت در این دوران محصول شرایط پس از شکست و غلبه مقدونی ها بر دولت- شهرهای یونانی است که در چنین احوالی فلاسفه مذکور درصدد برآمدند تا برای روان رنجیده یونانی در همین جهان خاکی درمانی بجویند و آن را از چنگ هراس و اندوه و تعصب و حیرت برهانند. پس پیرون (پورهون) شکّاک (275-365 ق.م) شناخت حقیقت را محال شمرده و پیروان خود را برای برخورداری از سعادت و آرامش روان به پرهیز از جزم و تصدیق فراخواند و ایپکور (270-341 ق.م) منکر دخالت خدا و  تقدیر در کار جهان شد تا ترس آدمی از هر دو زائل شود و اصل ابدیت ماده را آموخت تا آدمی فقط به طبیعت دل بندد و زنون رواقی (265-340 ق.م) سعادت را در رهایی از سختگیری و خشم دانست. تمامی این متفکران به جای مفاهیم انتزاعی محض در فلسفه بر روی دو اصل آرامش مطلق روان و بی دردی یا آسایشی که بر اثر پرهیز از اندیشیدن دست می دهد تکیه می کردند و همگی مباحث اخلاقی را از ستیزه های فلسفی برتر می نهادند؛ یعنی شادی انسان را بیش از حقیقت عزیز می داشتند. از سوی دیگر تعالیم همه ی آنان نمودار عصیانی بر ضد فلسفه های اشرافی افلاطون و ارسطو بود، زیر با آسان گرفتن کارهای جهان در حقیقت شیوه ی آن فرزانگان را که درباره ی هر امر از روی جدّ و جزم سخن می گفتند به مسخره می گرفتند. (عنایت، 1364: 108)

از میان سه نحله ی فکری و فلسفی مورد نظر رواقیون بیشتر از سایرین سنت مسیحی قرون میانه را تحت تاثیر قرار داده اند. قرابت میان ایشان و سنت مسیحی باعث گردید تا بسیاری از عقاید آنان چون پدر مآبی خدا، برادری و برابری ابناء بشر، دوگانگی قلمرو آسمان و زمین، اخلاق تحمل و تقدیرگرایی به کلام مسیحی وارد شود و جزء اصول عقاید مسیحی قرار گیرد. (شجاعی زند، همان: 100)

برخلاف پندار افلاطون و ارسطو که خرد و دانش را در انحصار برگزیدگان و خواص می دانستند. به نظر رواقیان همه ی آدمیزادگان از خرد بهره مند هستند چنانکه از روی غریزه خواستار بقای خویشند و به آنچه ملایم طبیعت ایشان است روی می آورند و از آن چه مغایر طبیعت ایشان است می پرهیزند. آنان اعتقاد دارند که همه آدمیزادگان بطور یکسان کمال پذیرند و میانشان هیچ گونه امتیاز فطری نیست، امّا تنها فرزانگان از این حقیقت آگاهند و هم ایشانند که خود را شهروندان جهان می دانند. شهر ایشان به بخشی از جهان محدود نیست بلکه خود جهان است، شهری است که در آن حقّ و حقیقت حکومت جهانی دارد، همه ی مردمان از هر طبقه و ملیّت به این میهن بزرگ تعلق دارند و به این اعتبار که دارای خردند و فضیلت همه با هم برادرند. (شارل ورنر، 1347: 215) رواقیان بدین سان آئین قانون طبیعی و حقوق طبیعی را بنیاد کردند و رومیان بعدها بر همین اساس حقوق خاص بیگانگان یا به زبان امروزی حقوق بین الملل را معتبر شناختند.

در مقطع حاکمیت امپراطوری که بخشی از آن متعلق به قبل از میلاد مسیح و بخشی نیز در عصر مسیحیت واقع است سیاستمداران و اندیشمندان برجسته ای ظهور یافتند که اندیشه های تازه به گنجینه افکار سیاسی دنیای باستان افزودند «سیسرون» در واپسین سالهای جمهوری روم و «سنکاء»در سده ی نخستین پیدایش مسیحیت از اهمیت بیشتری برخوردارند.

به اعتقاد سیسرون عقل بشر در عالی ترین سطح تکامل خود، انسان را به کارهای خوب و پرهیز از کارهای بد مأمور می سازد. این عقل هنگامی که در مغز انسان تثبیت شد و به درجه ی کمال رسید همان «قانون» است و به حقیقت عقل انسانی که تنها مزیتی است که پایگاه انسان را برتر از جانوران قرار می دهد و او را قادر می سازد که نیک را از بد تمیز دهد، مطلبی را نفی یا اثبات کند، درباره ی مسائل زندگی بحث و آنها را حلّ کندو از بحث ها و مکالمات خود نتیجه بگیرد. این عقل این موهبتی که سرچشمه تمام این مزایا است، مسلماً در همه ی ما مشترک است و اگرچه ظرفیت آن با توجه به میزان چیزهایی که افراد مختلف یاد می گیرند مختلف است ولی در اساس مطلب، یعنی استعداد عقلی بشر برای یادگرفتن هیچ گونه فرقی میان انسان ها موجود نیست، زیرا محسوسات جملگی با حواس پنجگانه درک می شوند و چیزهایی که حواس را تحریک می کنند، نحوه ی تحریک شان در همه ی افراد بشر یکسان است. (فاستر، ج1، ق2، 1383: 319)

نظریه «مساورات طبیعی افراد بشر» مهم ترین اصل اندیشه سیاسی سیسرون است. به اعتقاد وی شباهت هیچ شیئی به شیء دیگر قابل مقایسه با آن شباهتی که انسان ها به یکدیگر دارند نیست. از این جهت به هر نحوی که ما انسان را تعریف کنیم تعریفی واحد و یکسان که به همه انسان ها قابل اطلاق باشد، وجود دارد و این خود دلیل کافی است بر اینکه هیچ گونه اختلافی نوعی میان یک انسان و انسان دیگر وجود ندارد. به واقع نیروی تفکر قوه قضاوت عقلانی که تنها نیرویی است که انسان را در سطحی بالاتر از حیوانات قرار می دهد مسلّماً در همه ما مشترک است و اگرچه میزان آن به مفهوم چیزهایی که انسان یاد می گیرد متفاوت است ولی از حیث ظرفیتی که تمام انسان ها برای یاد گرفتن دارند یکسان و نامتغیر است. (طاهری، 1370: 79)

 

تبلیغ

ارسال دیدگاه شما

روزنامه در یک نگاه
ویژه نامه
تبلیغ تبلیغ پرتال استانداری خراسان شمالی
بالای صفحه