سخن گفتن از حسین بن علی(ع) و حادثه عظیمی که در کربلا بهواسطه شهادت او و خاندان پاک و اصحاب وفادارش رخ داد از کسی همچون من که نه دانش کافی دارم نه قلمی توانمند بهراحتی برنمیآید؛ امّا حسب ارادت و دلبستگی به آن وجود مقدّس و نازنین و نیز ارائه برداشتی از عواملی که منجر به این حادثه ماندگار در تاریخ گردید سطوری را هرچند ناقص به خوانندگان عزیز تقدیم میکنم:
اساس بحث این نوشته پیرامون زمینههای فکری و اعتقادی و رسوبات تفکراتی است که زمینههای رخداد حادثه کربلا را فراهم کرد.
در آغاز خوب است اشارهای به ویژگیهای فکری امام حسین(ع) داشته باشم که تربیتیافته مکتبی بود که در آن عدالتطلبی و ظلمستیزی حرف اول را میزند و "از دین و دینداری، معنویت و روشنایی را میجوید"¹ و "میزان دینی شدن مردم را متناسباً در معرفت و مروّت"² میداند.
به دنبال آزادگی مردم است و همگان را به این مهم فرامیخواند و از آنان میخواهد که در برابر هیچ ظلم و زوری سر فرود نیاورند و ارزش والای انسانی خود را به هیچ بهایی نفروشند.
از قشری گرایی و ظاهربینی پرهیز داشت، به مسئولیت و تفکر و انتخابگری و اخلاقی بودن توجه خاص داشت و انسانیت انسان را در گرو این ویژگیها میدانست و فاقدین این ویژگیها را از مراتب انسانی دور میدید.
حسین (ع) معتقد بود "اگر کسی زنده باشد و به گمان اینکه زندگی میکند ولی کمترین نقشی در انتخاب شیوه زندگی خود و یا اعتراض به روشهای غلط تحمیلشده را نداشته باشد، در این صورت دیگری بجای او زندگی و تصمیم میگیرد؛ و درواقع این فرد مرده است و در قبر خود زندانی است"³.
با تمام ویژگیهای عادی انسانی و الهی که در وجود امام حسین(ع) بود اما نیروهای اهریمنی بسیار کوشیدند تا با تمام ابزار زر و زور و تزویر، با هزاران ترفند و حیله و تبلیغ، چهره او را در نزد مردم عامی و نادان بهعنوان شورشی و خارجی جلوه دهند و بهعنوان کسی که در برابر خلیفه مسلمین و جانشین پیامبر(ص) خروج کرده و از تبعیت و بیعت با خلیفه مسلمین سرباز زده و وحدت جامعه مسلمانان را به هم زده است معرفی کنند، و شوربختانه در این دسیسه و توطئه فکری موفق شدند و این تبلیغات در فکر نداشتهی مردم ظاهرپرست خام اندیش و جاهل مؤثر افتاد و توانست آنها را در مقابل و در مقابله با اباعبدالله(ع) بسیج کند.
در اینجا باید به این مهم تأکید شود که آنچه بیش از جاهطلبی و ثروت و شهرت، توانست افراد را در برابر امام حسین (ع) بسیج کند و آنها را متقاعد به مقابله با او نماید، همانا بهرهگیری از تعصب و جهالت آنها بود که در همیشه تاریخ، مردان نیکاندیش و خیرخواه و حقیقتجو و عدالتطلب را گرفتار کرده و بهپای چوبه دار برده و جام شوکران را به ایشان خورانده است.
حرکت و قیام امام حسین(ع) آنچنانکه خود آن حضرت فرموده، برای احیای دین جدّش (اسلام ناب و اصیل) و مقابله با کجاندیشی و کجروی حاکم بوده که درزمانی نهچندان طولانی پس از رحلت حضرت نبی اکرم(ص) در دینداری و برداشتهای ناصواب از دین و رسالت دین و پیامبر عظیمالشأن اسلام به وجود آمده بود، و امام حسین (ع) تحمّل این کجروی و ظلم و بیعدالتی ناشی از دینداری جاهلانه یا از روی غرض و مرض را (مخصوصاً بنام دین و در پناه دینداری و ادعای جانشینی پیامبر) نمیکرد و رضایت به تبعیت و بیعت با همچون یزید را نداشت.
اما انحراف بارزی که در دینداری و ادعای خلافت مسلمین و جانشینی پیامبر (ص) از سوی معاویه و پسازآن فرزندش یزید پدید آمده بود، همانا نگاه ابزاری و قدرت اندیشانه به دین بود و اینکه حفظ قدرت را اصل دانستند و به هر وسیلهای برای حفظ آن و تثبیت تقویت و تحکیم آن کوشیدند و به همان اصل "هدف وسیله را توجیه میکند"، جامه عمل پوشانیدند.
باید اشاره کرد که کجاندیشی که گریبان مدعیان دینداری مقابلهکننده با امام حسین (ع) را گرفته بود ناشی از عدم تعقّل و فهم صحیح دین و مبانی آن بود که بدون ابتناء بر تدبر و اندیشه عمیق برگرفته از دستورات و هدایتهای پیامبر، از روی هوس در دست گرفتن قدرت (پس از پیامبر) و یا با رسوبات جهالت و تعصّب، به دین گرویدند و همان جهالتها و تعصبات با آنها ماند و ادامه یافت و به ظواهر دین اکتفا و قشر آن را حفظ کردند امّا از لب و مغز آن بیبهره ماندند چنانکه وقتی اعراب نزد پیامبر ادعای ایمان کردند؛ حضرت به آنان فرمود که بهتر است بگویید که اسلام آوردید (مسلمان شدید) لیکن ایمان در دلهای شما داخل نشده است (قالت الاعراب آمنّا قل لم تؤمنوا و لکن قولوا اسلمنا ولمّا یدخل الایمان فی قلوبکم ...) و این عدم ایمان قلبی، آنان را به گمراهی کشاند و موجب شد بعد از رحلت رسول اکرم(ص) فجایعی یکی پس از دیگری در جامعه مسلمین رخ دهد.
این مصیبت یکبار در جریان جنگ صفین (و قرآن بر سرنیزه کردن) نمایان شد، باری دیگر از سوی خوارج و مقابله آنها با امام علی (ع) خود را نشان داد و اینک دوباره همان رسوبات و دُمَلهای چرکین سرباز کرده و با همان نگاهها و برداشتهای سطحی، متعصبانه، کورکورانه و جاهلانه، در مقابل امام حسین (ع) که نماینده و آیینه اسلام اصیل و ناب بوده ایستادند و کردند آنچه نباید و شد آنچه نباید!
اینجاست که ارزش و اهمیت تأکید قرآن کریم، پیامبر اکرم (ص) و امام علی (ع) و ائمه اطهار (ع) و بزرگان دین و اندیشه بیشازپیش روشن میشود که دینداری باید از روی تفقّه و معرفت و آگاهی باشد و هرگونه دینداری ناآگاهانه و تبعیت کورکورانه و متعصبانه نهتنها مفید نیست بلکه میتواند بسیار خطرناکتر از بیدینی باشد. چنانکه گذشت یکی از مهمترین علل به وجود آمدن حادثه ناگوار کربلا کجاندیشی و کجروی یزیدیان در نوع نگاه به قدرت و تشخیص ناصحیح از چگونگی دینداری و ادامه راه پیامبر (ص) بود. در این راستا، عقیده آنان درباره خلافت و جایگاه آن در اسلام بود که "آنان دفاع از خلیفه را دفاع از کیان اسلام و سرزمینهای اسلامی و عین دینداری میپنداشتند، چه خلافت در دست علی (ع) باشد چه در دست معاویه یا یزید یا مروان یا بنیعباس. به عبارتی اعتقاد به اینکه "الحقّ لمن غُلِب" حق باکسی است که غالب و حاکم است"!
مرحوم بابایی در کتاب دیانت و عقلانیت ضمن توضیح این مطلب، از قول اسفراینی در کتاب نورالعین چنین آورده است که: وقتی ابن زیاد مردم کوفه را به جنگ با کاروان کربلا فراخواند آنان اجابت کردند و گفتند: ما رعیت کسی هستیم که بر ما ولایت دارد، خواه یزید بن معاویه و خواه حسین بن علی. و در ادامه و در ذیل مطلبی تحت عنوان شمر چگونه شمر شد میگوید: برای شمر، "حق، در سپاه خلیفه بودن چه خلیفه یزید باشد چه حسین و باطل یعنی کسی که در برابر خلیفه و خلافت اسلامی بایستد، اگرچه پسر پیامبر باشد."4
و این تفکر غالب در آن عصر و زمان بود که مردم، خلافت را (نه شخص خلیفه را) تنها جبهه حق میشمردند و بقای دین را در دوام و قوام خلافت میدیدند.5
علاوه بر این در آن روزگار و حتی بعضاً تا قرنهای بعد، خلافت برای اکثر مسلمانها کموبیش جایگاهی شبیه امامت برای شیعیان داشت. آنان خلیفه را اولیالامر و خلافت را منبع مشروعیت جایگاهها و قائمة دین میدانستند و خودداری از بیعت را مساوی با "خروج" قلمداد میکردند.6
و بالاخره هنگامیکه به دلیل نوع تفکر و برداشت از آموزههای دینی و نگاه به قدرت در قالب خلافت و توجیه آن بهعنوان جانشینی پیامبر(ص) و الزام و تکلیف* تمام مسلمانان به بیعت با خلیفه مسلمین و حاکم وقت از یکسو و مقابله با این تفکر در قالب عدالتخواهی، حقطلبی و مبارزه با کجاندیشی و کجروی، و تبعیت و بیعت یا عدم بیعت با حاکم جور را حق خود دانستند، از سوی دیگر منجر به رویارویی و صفآرایی در روز عاشورا شد و آنهمه قساوت و شقاوت و بیرحمی با خاندان رسولالله در یک روز واقع شد و در تمام تاریخ بهعنوان عدالتخواهی و مبارزه با ظلم و عدم تمکین به ظالم و آزادگی و آزادیخواهی ماندگار شد.
1 و 2. اینک حسین آینه زندگی – ناصر مهدوی
3. همان
4. دیانت و عقلانیت – رضا بابایی
5. همان
6. همان
* شمس الدّین ذهبی مورخ نامدار، در میزان الاعتدال ج 2 ص 280 در شرححال شمر بن ذی الجوشن مینویسد: «ابو اسحق سبیعی نقل قول میکند که شمر، پس از نماز به درگاه خدا چنین دعا میکرد: خداوندا تو میدانی که من انسان شرافتمندم. پس مرا بیامرز. بدو گفتم: خداوند چگونه تو را بیامرزد که نواده پیامبرش را کشتی؟ شمر گفت: وای بر تو! ما چه باید میکردیم؟! رهبران ما به دستوری دادند و ما از آن سرپیچی نکردیم. اگر با دستور رهبران خود مخالفت میکردیم، از خران باربر فرومایهتر بودیم.»