ورود به حساب کاربری
ایجاد حساب کاربری
اطلاع رسانی

با توجه به افزایش هزینه‌های تولید روزنامه در چند ماهِ اخیر، و تلاش ما در راستای ادامه انتشار روزنامه «اترک» به‌روال معمول و حفظِ کیفیت و تیراژ روزنامه، ناگزیر به حذفِ امکان بازدید رایگان سایت و به‌تبع آن فروشِ آنلاین مطالب از طریق سایت هستیم. بنابر وضعیتِ اقتصادی اخیر، خاصه گرانی و نبودِ کاغذ موردنیاز برای انتشار روزنامه، در صورتی‌ که متقاضیِ بازدید از سایت روزنامه هستید و جهتِ یاری به امر فرهنگی و امکان ادامه انتشار روزنامه در این مسیر نیز ما را همراهی کنید.

چانچه تا اکنون عضو سایت نیستید، بر روی گزینه ثبت نام کلیک کنید.

چنانچه قبلا ثبت نام کرده‌اید، بر روی گزینه ورود به سایت کلیک کنید.

خبرهای روز

اندر حکایات فرهنگ لقب‌ها در بجنورد!

یادداشت - احسان حصاری مقدم- پژوهشگر فرهنگ‌عامه تا قبل از فراوانی کاغذ و قلم در روستاها و شهرها، زمان به دنیا آمدن کودکان را به تاریخ هجری قمری، پشت جلد قرآن و کتاب‌های دعا یادداشت می‌کردند.

اما زیباترین تعبیرها به مناسبت ولادت کودکان، از زبان مادربزرگ‌ها بود. همانانی که نه مکتب رفته بودند و نه توانایی نوشتن نام خود را داشتند.

زیرا آن‌ها برای گفتن زمان تولد فرزندان خود، از طبیعت بجنورد بهره می‌گرفتند و نشانی‌ها، گاه بر اساس ورود فصل‌ها بود و گاه، موعد انجام کاری تکراری در طول سال‌هایی که عمرشان با آن‌ها رفته بود.

ازجمله، برای نوزاد متولدشده در بهار، می‌گفتند:

دَرَخت لَه، گُل لودِلَن  (درخت‌ها، به‌گل‌نشسته بودند)
که منظورشان، اولین هفته‌های سال نو بود.

آقِشقَه لَه، آچِقِه دِلَن (پنجره‌ها باز بودند)

و یا، رُب قَینَتَردی (رب می‌جوشاندیم)

و برای کودکانی که پس از گرمای تابستان و عبور از فصل زیبای پاییز چشم به جهان گشوده بودند، می گفتند:

قار یاقَر دِه (برف می‌بارید)

و نشانی‌هایی که همراه بود با به گل نشستن درختان و سبز شدن دامنه‌ها و یا آغاز سرماهای سخت پاییزی و زمستان. که همسن بودن نوه‌ها، با دایی و عمه و عمو و خاله و گاه بزرگ تر بودن از آن‌ها، حکایت از زندگی های بی‌دغدغه ی آن روزها را داشت.

با گذشت سال ها، در آذر 1297، اولین گام ها از سوی هیات وزیران وقت برای تدوین اداره ی "سِجِل احوال" برداشته شد و چند سال بعد(خرداد 1304)، با بردن لوایحی به مجلس شورای ملی، برای اداره ی احصائیه و سجل احوال تشکیلاتی رسمی جهت صدور سجل یا شناسنامه بر اساس تاریخ هجری شمسی راه اندازی شد.


اما پیش از افتتاح اداره ی ثبت احوال در بجنورد به سال ...... به منظور صدور سجل یا شناسنامه، عموم افراد با نام نیای مادری و یا پدری شناخته می شدند که پیشه ی پدران هم، بخشی از این شناسه ی خانوادگی بود.

تداوم و تکرار لقب ها در بجنورد، حاصل چند سده ارتباط و گفتگوی بین همشهریان است که ریشه در فرهنگ، سیاست، خلق و خوی و روابط اجتماعی افراد داشته و دارد.

برخی هم بنا به دلایلی، از سوی اهالی محل و دیگر همشهریان، مفتخر به داشتن القابی شده بودند که حتی گذر زمان در چند دهه ی اخیر هم نتوانسته است این لقب ها را از ذهن عموم شهروندان بزداید.

کسانی هم در ارتباط با شغل آباء و اجدادی خود از جانب دیگران لقب گرفته بودند. و مردانی، بر اساس رفتار یا گفتارشان و به خاطر داشتن بعضی خصلت ها که زنان هم از این داستان بی نصیب نبودند، در کوی و محله، عنوانی مثبت و یا منفی برای خود دست و پا کرده بودند.

زیرا تا چندی پیش که شهر بجنورد، جمعیت محدودی را در دل خود جای داده بود، لقب ها، پیش درآمد نشانی دادن به افراد برای مراجعه و یا کندوکاو در تبارشناسی شخص و فردی بود که باید به کسانی معرفی می شد.


در مواردی، داشتن لقب و عنوان برای خانواده هایی، نشانه ی تفاخر بود و برای کسانی که حکایت از ضعف و یا خطایی از جانب نیاکان را داشت، اسباب دلگیری و گاه خجالت را فراهم می آورد. تا حدی که به زبان آوردن نابه هنگام یک لقب، گاه سبب مشاجره ی لفظی بین طرفین می شد.

در دسته بندی کلی افراد، یکی دو نتیجه ی کوتاه به دست می‌آید. این‌که افرادی نسبت به برخی خوراکی ها حساسیت داشتند و بعضی، به سبب رفتارشان، شهره شده بودند. اما نکته ی جالب توجه در باره ی القابی که به کنیه مرتبط بود، گاه شامل خانم ها هم می شد.

برای مثال، زنانی که با نام پدران شناخته می شدند و مردانی که با نام مادرانشان اعتباری به هم زده بودند. که جز با نام بردن از والدین، گاه شناخت آن‌ها به دلیل برخی مشابهات های اسمی در سطح شهر، تا حدی ممکن نبود.

جدای از لقب های زشت و زیبا، عنوآن‌های شغلی برای انتساب به افراد، وجه مهمی از زندگی روزمره بود که برای نمونه، می‌توان به این مشاغل در بجنورد اشاره کرد:

آبران (میراب)
حدّاد (آهنگر)،

دبّاغ (پوست پیرا)،
رزّاز (برنج فروش)،

سَرّاج (زین فروش، زین ساز)،
صبّاغ (رنگ ساز، رنگرز)

قافله باشی (قافله سالار، سردار قافله)
قوشچی (نگاهدار قوش)،

قورچی (سلاح دار)،
ندّاف (پنبه زن)،

کَلَوان چِه (آسیابان)

بعضی لقب ها، به حساسیت برخی افراد به نام بردن خوراکی هایی بر می گشت و عده ای، به رفتارهایی در روزهای کودکی شان که گاه از شنیدن القاب منحصر به فردشان از زبان گوینده، رنجور می شدند.

تعدادی از القاب خانوادگی و یا عنوان فامیلی، بر اساس فزونی جمعیت و یا سابقه ی زیستی در یک منطقه از شهر، باعث می شد تا برای دادن نشانی محله به افراد، از عنوان فامیلی و یا موضوعی تاریخی و خاطره برانگیز استفاده شود که این اسامی، ازجمله ی آن‌هاست:

دولو مَلَّه (محله ی دَوَلّوها)،
سَروان مَلَّه (محله ی ساربآن‌ها)1
و
توپِنگ اَیاغِه (پای توپ)2

اما به نظر می رسد برخی القاب مانند" آقای مدیر"3 و "مَمی کاکل"4، هرگز فراموش شهروندان بجنوردی نخواهد شد.

 

پی نوشت:

در یک پژوهش میدانی از چندی پیش تا امروز، موفق به ثبت نزدیک به 600 عنوان لقب در باره ی همشهریان بجنوردی شدم که قدمت بسیاری از آن‌ها به اواخر دوره ی قاجار بر می گردد.


1/ [سَرْ] (اِ مرکب) مخفف ساروان که بمعني ساربان و شتربان باشد.
(فرهنگ دهخدا)

2/ پای توپ،
انتهای خیابان شهیدبهشتی شمالی، محل پرتاب گلوله به وسیله ی توپی برنجی در ماه رمضان.

3/ کربلایی سیدمحمدعلی زهرایی(1298-1377)، مشهور به آقای مدیر، آخرین مکتب دار در بجنورد.

4/ محمدعلی ضیغمی(1307-1377)، مشهور به ممی کاکل.
 

تبلیغ

ارسال دیدگاه شما

روزنامه در یک نگاه
ویژه نامه
تبلیغ پرتال استانداری خراسان شمالی
بالای صفحه