"صحبتهایم را به نام خدا شروع میکنم تا آقای وحید جلیلی نگوید برخی به نام همبستگی ملی نمیخواهند از خدا بگویند."
محمد قوچانی -روزنامهنگار شاخص ایرانی که حالا در قامت یک سیاستمدار پخته ظاهر میشود و در 49 سالگی دیگر مانند دهه 70 و حتی 80 با عنوان "روزنامهنگار جوان" شناخته نمیشود- با این جمله شروع کرد ولی همین را هم مجری برنامه تلویزیونی "صادق 3" برنتافت چون وحید جلیلی رییس اوست!
با این حال روزنامه نگار پرسابقه در تلویزیون نشان داد عیار روزنامهنگاری مستقل ایرانی چقدر است به گونهای که به وضوح پیدا بود در استدلال و نکتهسنجی یک سر و گردن از دیگر میهمان برنامه و خود مجری بالاتر است.
تفاوت قوچانی با آن دو تنها در این نبود که قطعا قدرت قلم و دانش و حافظه و شهرت بیشتری از آنها دارد بلکه به این سبب بود که به جز مقطعی که در روزنامه همشهری فعالیت کرده باقی سالهای روزنامه نگاری را در بخش خصوصی بوده و از این راه ارتزاق کرده و به هر دو معنی حرفهای است. (تازه همشهری هم دولتی به معنی خاص کلمه نیست و در دورههایی که مردم مشارکت بالایی در انتخابات شورای شهر داشتهاند به سلیقه اکثریت مردم نزدیکتر بوده است).
معنی اول و درست "حرفهای" این است که حرفه و تخصص و محل درآمد و ارتزاق شخص باشد و معنی دوم که در گفتار مردم و در مقام توصیف مثبت به کار میرود همان "کاربلد" است.
دستپاچه شدن مجری از همان جملۀ اول قوچانی به خاطر آن بود که مجریان و گزارشگران صدا و سیما اگرچه دوست دارند خود را فعال رسانهای و خبرنگار معرفی کنند اما به واقع کارمند یک دستگاه بزرگ تبلیغاتی به نام صدا و سیما هستند نه روزنامهنگار و رسانهای به معنی دقیق کلمه. کارمند و مجری یک سازمان عظیم تبلیغاتی که وظیفه توضیح و تبلیغ سیاستهای رسمی را بر عهده دارد ولی گاه با دولت منتخب مردم همراه نیست و این فعالیت اگرچه در شکل درست آن لازم است اما با کار رسانهای مستقل به قصد کشف حقیقت تفاوت دارد و البته این نافی تلاش صدا و سیما در کار تبلیغی لازم در جنگ 12 روزه اخیر با اسراییل نیست که سحر امامی مجری شبکه خبر هم نماد آن شد.
بله. هم این نویسنده و هم محمد قوچانی در رسانههایی فعالیت می کنیم که پروانه آنان را وزارتخانهای در دولت جمهوری اسلامی ایران صادر کرده است و دور از نظارت و سیاستگذاری نیستیم اما تفاوت اصلی در این است که آنچه در ذهن داریم روی کاغذ یا نمایشگر می آوریم در حالی که مجری تلویزیون ناچار است به جز ذهن به اتاق فرمان و آنچه در گوشی به او امر میکنند نیز توجه کند و بدتر این که در جایی خود به عنوان نماینده صدا و سیما وارد بحث میشد و یک جا بنده خدا گفت بعد از برنامه با هم گفتوگو میکنیم در حالی که محمد قوچانی چه حرفی با او دارد در حالی که غرض گفتوگو با مردم درباره احیای ملیگرایی در جنگ ۱۲ روزه و موضوعات مرتبط بود و طبیعی است که باید در آغاز کسی را مینواخت که وطن و آغل را کنار هم به کار برده بود.
احتمالا برای خود مجری هم اسباب شرمندگی شد وقتی از او خواستند چند دقیقه بیشتر حرف بزند تا از وقت نهایی محمد قوچانی تنها یک دقیقه باقی بماند چون در حال حاضر وحید جلیلی مرد شماره 2 صدا و سیماست و احتمالا مجری نگران بود توبیخ شود یا رییسان مجری بیش از آن تاب نیاوردند.
تفاوت میهمان روزنامه نگار با مجری تلویزیون در این بود که اگرچه عضو ارشد کارگزاران سازندگی است و به این معنی دبیر کل حزب رییس اوست ولی در روزنامهنگاری رییس ندارد. خود رییس خود است. هم سردبیر و هم مدیر مسؤول است و ملاحظات او اولا سیاسی است، ثانیا اخلاقی و ثالثا احتمالا به خاطر آن مشکلی پیش نیاید تا دوباره سر و کار او با محبس و توقیف بیفتد و به همین خاطر هوشمندانه از دکتر عبدالکریم سروش و دکتر علیرضا رجایی یا خاتمی و کروبی و روحانی نام برد اما از مصطفی تاجزاده نه و میدانست چه میگوید.
مجری صدا و سیما اما استقلالی ندارد. اگر فردا رییس صدا و سیما تغییر کند و مثلا دکتر علی لاریجانی دوباره رییس آن شود و محمد قوچانی را معاون خود کند همین مجری از این پس تابع قوچانی میشود!
شاید بگویید خوب چه اشکالی دارد؟ کارمند باید از رییس تبعیت کند دیگر. بله. اما اشکال در این است که اولا خودشان را روزنامه نگار میدانند ثانیا به موسسه متبوعشان میگویند رسانه ملی در حالی که هم رسانه تعریف دارد و هم ملی و جالب این که مجری اصرار داشت کنار ملی ایدیولوژیک را هم بگذارد.
به گمانم حالا دیگر مشخص شده باشد این یادداشت درباره چیست. در بیان تفاوت کار رسانهای مستقل با کار رسانهای تبلیغاتی و مشخصاً در صدا وسیماست. اولی شاید امنیت شغلی نداشته باشد اما استقلال حرفهای دارد و دومی چون کارمند سازمان بزرگ حکومتی است طبعا امنیت شغلی دارد ولی استقلال حرفهای ندارد.
در ایران پساجنگ بیش از پیش به تلویزیونهای خصوصی نیاز داریم تا نه نیاز به اختصاص بودجه کلان به صدا و سیما باشد و با یکی دو شبکه رسمی برای انعکاس پیام های مقامات ارشد و کنترل اوضاع در مواقع حساس مانند جنگ اداره شود و نه به گونهای رفتار کند که در دشوارترین شرایط شماری از مردم پای تلویزیونهای آن سوی مرز بنشینند.
درست است که برخی رسانهها بخشهای تصویری به راه انداخته اند و روزنامه همشهری اصطلاح «تلویزیون همشهری» را هم به کار میبرد اما منظور شبکههای تلویزیونی فراتر از آنها و خارج از کنترل یک نهاد واحد به نام صدا و سیماست. دستکم تا آن مقطع صدا و سیما درهای خود را باز کند یا حداقل بر مجریان سخت نگیرد تا این قدر نگران نباشند.
اکنون که کوس رسوایی تلویزیونهای فارسی زبانی که عملا جانب اسراییل را گرفتند از بام افتاده بهترین زمان برای اصلاح صدا و سیماست. | عصر ایران