ورود به حساب کاربری
ایجاد حساب کاربری
اطلاع رسانی

با توجه به افزایش هزینه‌های تولید روزنامه در چند ماهِ اخیر، و تلاش ما در راستای ادامه انتشار روزنامه «اترک» به‌روال معمول و حفظِ کیفیت و تیراژ روزنامه، ناگزیر به حذفِ امکان بازدید رایگان سایت و به‌تبع آن فروشِ آنلاین مطالب از طریق سایت هستیم. بنابر وضعیتِ اقتصادی اخیر، خاصه گرانی و نبودِ کاغذ موردنیاز برای انتشار روزنامه، در صورتی‌ که متقاضیِ بازدید از سایت روزنامه هستید و جهتِ یاری به امر فرهنگی و امکان ادامه انتشار روزنامه در این مسیر نیز ما را همراهی کنید.

چانچه تا اکنون عضو سایت نیستید، بر روی گزینه ثبت نام کلیک کنید.

چنانچه قبلا ثبت نام کرده‌اید، بر روی گزینه ورود به سایت کلیک کنید.

خبرهای روز

مذاکرات و قصه‌های هزارویک‌شب شهرزاد

قصه شهرزاد ایرانی یک داستان معروف در ادبیات فارسی است که از افسانه‌های کهن الهام گرفته‌شده. شهرزاد (یا شهربانو) نام راوی اصلی داستان‌های هزارویک‌شب است که با حکایت‌های جذاب خود، پادشاه را مجذوب می‌کند و از کشته شدن نجات می‌یابد.

یادداشت – دکتر برات شمسا

در فرهنگ ایرانی، شهرزاد نماد ذکاوت و هنر قصه‌گویی است. او با استفاده از داستان‌های خود نه‌تنها جان خود را نجات می‌دهد، بلکه باعث تغییر روحیه پادشاه می‌شود. از او به‌عنوان نماد باهوشی و مقاومت و هنر ایرانی یاد می‌کنند. اگرچه منشأ اصلی هزارویک‌شب به مناطق گوناگون هم برمی‌گردد، ولی نسخه‌های فارسی آن (ترجمه‌شده در دوره ساسانی و اسلامی) بسیار غنی هستند. شهرزاد در این روایت‌ها، چهره‌ای فارسی تبار دارد و قصه‌هایش آمیخته بافرهنگ ایران است.

اسم "شهرزاد ترکیبی از دو بخش است که هرکدام معنای خاصی دارند و در کنار هم، هویت و اهمیت این شخصیت را می‌سازند:

"شهر"در فارسی باستان و ادبیات کلاسیک به معنای شاه، پادشاه، یا چهرهٔ برجسته است. در برخی متون نیز به معنای "جهان" یا "مملکت" به‌کاررفته است. "زاد هم از ریشه "زادن" به معنای "متولدشده" یا "فرزند است  وجود و شهرت؛ شهرزاد از اهمیت شهر در تمدن ایرانی حکایت دارد که مظهرش در نام آن زن پیدایش شده و ما را از جوامع غیرشهری جدا می‌کند که انگار می‌خواهد بگوید که ایرانی جماعت با شهر و در شهر که نماد مدنی و تمدنی هست زاده شده و عجین گشته است؛ نه امروز و دیروز که در خاستگاه تاریخی خودش؛ پس همچنان آن زن و آن اسم؛ نمادی از شهر و خرد ایرانی و بخشی از سنت مذاکراتی گذشته ماست که توانست با صرف قصه‌گویی نهایتاً تنفر را به عشق زندگی تبدیل کند؛ پس "شهرزاد متولدشده از شهر/جهان؛ از تبار بزرگی است؛ در برخی تفسیرها، "شهرزاد"را به معنای "کسی که جهان را زنده نگاه می‌دارد نیز معنا شده است.

از طرف دیگر او نماد هوش و نجات هم هست که با قصه‌هایش نه‌تنها خود را و ایران را (که زن نمادی از مام وطن هم هست) از مرگ نجات می‌دهد، بلکه دشمنش را که پادشاه باشد که قصد جان او را کرده متحول می‌کند. پس نام او هم نشان‌دهندهٔ قدرت کلام و ذکاوت ایران و قصه‌های شرقی است که در آن دانش و خرد و هنر بر خشونت پیروز می‌شود و همچنین نشان از پیچیدگی‌های سیاسی و اجتماعی برای بقا دارد

شهرزاد، شخصیت اصلی هزارویک‌شب، ازنظر تاریخی و جغرافیایی ریشه در فرهنگ‌های مختلف دارد، اما در روایت‌های ایرانی، او اغلب به‌عنوان یک زن ایرانیِ فرهیخته تصویر شده است. در اینجا چند دیدگاه درباره زادگاه او مطرح می‌شود:

شهرزاد در روایت اصلی هزارویک‌شب (که منشأ آن به هند و ایران باستان می‌رسد) معمولاً دختر وزیر پادشاه ساسانی معرفی می‌شود. برخی منابع او را اهل شهرهای ایرانِ عهد ساسانی مانند اصفهان یا شیراز می‌دانند.

  در برخی روایت‌های عربی، او را از بغداد (در دوران عباسی) می‌نامند، اما این نسخه‌ها بعدتر نوشته‌شده‌اند. در ادبیات معاصر، گاهی او را با خراسان هم مرتبط می‌کنند، چون این مناطق مرکز فرهنگی ایران کهن بودند.

  برخی پژوهشگران معتقدند شهرزاد ریشه در داستان‌های هندی دارد که بعدها به ایران و... راه‌یافته است. اما در ایران، او  به یک چهرهٔ ادبی-تاریخی تبدیل‌شده است.

در ادبیات فارسی، او یک شخصیت ایرانیِ متعلق به دوران ساسانی یا شهرهای تاریخی ایران دانسته می‌شود.

داستان شهرزاد در هزارویک‌شب حول محور یک شرط مرگبار می‌چرخد که او را در معرض خطر کشته شدن قرار می‌دهد. اما چرا اساساً چنین شرایطی به وجود آمد؟ دلیل اصلی که شهرزاد در ابتدا قرار بود کشته شود، به انتقام‌جویی و جنون موقت پادشاه (دشمن) برمی‌گشت.

پادشاه (شهریار) متوجه می‌شود که همسرش به او خیانت کرده است. این خیانت چنان او را عصبانی و سرخورده می‌کند که به زنان بدبین می‌شود. و هر شب یک دختر باکره را به عقد خود درمی‌آورد و صبح فردا او را اعدام می‌کند تا مطمئن شود هیچ زنی فرصت خیانت نخواهد داشت ترس همه شهر را می‌گیرد.

  شهرزاد دختر وزیر شاه و یک عنصر حکومتی بود. وقتی نوبت به خانواده وزیر رسید اما شهرزاد خود داوطلب شد. برخلاف دیگران، شهرزاد آگاهانه این خطر را پذیرفت، چون معتقد بود می‌تواند بامهارت قصه‌گویی خود، نظر شاه را تغییر دهد. او هر شب برای شاه قصه‌ای جذاب تعریف می‌کرد، اما قصه را ناتمام می‌گذاشت، به‌طوری‌که شاه برای شنیدن ادامه داستان مجبور بود کشتن او را به تأخیر بیندازد.

  قصه‌های شهرزاد نه‌تنها دشمن را مجذوب  کرد، بلکه به‌تدریج او را نرم کرد و کینه‌اش را کاهش داد؛ میدانیم که پس از هزارویک‌شب، شاه (دشمن) تغییر کرده بود و شهرزاد به‌عنوان ملکه همیشگی پذیرفته شد و نشان داد که عقل بر کینه می‌تواند غلبه یابد و بدین گونه شهرزاد نماد خرد، صبر و تدبیر شد و توانست خونریزی‌های بعدی را متوقف کند.

بسیاری از پژوهشگران معتقدند داستان‌های اولیهٔ هزارویک‌شب در ایران دوره ساسانی (حدود قرن ۳–۷ میلادی) رخ‌داده است. کتاب «هزار افسان» (منشأ ایرانی هزارویک‌شب) در دوره ساسانیان به فارسی میانه نوشته شد و بعدها به عربی ترجمه گردید. در این روایت، احتمالاً ماجرا در ایران یا بین‌النهرین رخ‌داده است. اما برخی هم میگویند وقتی داستان به جهان عرب منتقل شد، محل وقوع آن را به بغداد (پایتخت عباسیان) تغییر دادند.

برخی نیز معتقدند هسته اصلی داستان از هند آمده و کتابی به نام «هزار قصه» (در سانسکریت) الهام‌بخش بوده است. اما نسخه ایرانی پررنگ‌تر است. چراکه قدیمی‌ترین نسخه‌های کتاب به زبان پهلوی بوده و پس داستان ایرانی است.

در داستان شهرزاد در هزارویک‌شب، اگرچه او به‌تنهایی باهوش و خلاقیت خود، دشمن (شاه) را تحت تأثیر قرارداد، اما چند شخصیت کلیدی نیز به‌طور مستقیم یا غیرمستقیم به او کمک کردند تا مأموریتش را با موفقیت به پایان برساند. اولین نقش را پدر شهرزاد داشت و بعد دنیا زاد (خواهر شهرزاد) بود که هر شب در اتاق شاه حاضر می‌شد و به کمک او؛ شهرزاد قصه‌ها را به یاد می‌سپرد و همچنین برخی از زنان دربار و ندیمه‌ها هم کمک می‌کردند؛ زیرا که جان کلیت زنان و خانواده‌ها درخطر بود (هر دختری پدر و مادر و برادر و خواهر داشت) و اگر شهرزاد شکست می‌خورد هرروز بعد از شب یک دوشیزه باید قربانی می‌شد. شاید هم قصه‌گویان ناشناس در سنت شفاهی ادبیات فلات ایران هم تأثیرگذار بودند و همه این‌ها سبب شد تا شهرزاد با دست‌پر از گنجینه ادبیات شفاهی ایرانی؛ برای گفتگوهای شبانه و دراز خود از آن‌ها استفاده کند و برای هر قصه‌اش در هر شب؛ انگار یک دوشیزه را نجات داده است که جمع آن‌ها به هزارویک‌شب تن می‌رسید!

آخر از همه او شاه را رام و وادار به تسلیم نمود. بدون این قصه‌ها، شاید طرح او موفق نمی‌شد و عاقبت هم که شاه این دشمن اصلی شهرزاد تغییر روحیه داد و در پایان هزارویک‌شب، از کشتن شهرزاد صرف‌نظر کرد و به او عشق ورزید؛ اینکه برخی از ضرب‌المثل‌های ما میگویند که عاقبت نفرت؛ عشق می‌شود؛ بیراه نگفته‌اند.

داستان شهرزاد و شهریار نمونهٔ کلاسیکِ تبدیل نفرت به عشق است، اما این تغییر، تصادفی نبود. بلکه نتیجهٔ هوشمندی، صبر و هنر قصه‌گوییِ شهرزاد بود اولین مسئله رخ‌داده؛ بی‌اعتمادی دشمن به زنان بوده یکی از آنان؛ شهرزاد می‌توانست باشد؛ شاه قدرتمند؛ هر شب یک دختر را می‌کشت تا مطمئن شود هیچ زنی فرصت فریبش را ندارد. این نفرت، حتماً سیستماتیک و یک خشونت ساختاری بود که جامعه را فلج کرده بود.

شهرزاد توانست با استراتژی هوشمندانه که یعنی مستقیماً با شهریار قدرتمند نجنگد، بلکه با قصه‌هایش و بیان و گفتگوی یک‌طرفه و یافتن یک گوش شنوا و قصه دنباله‌دار و ناتمام و کش‌دار ذهن شاه را درگیر کند و هر قصه شبانه؛ مانند آیینه‌ای بود که شهریار را با جنایت‌های خودش روبه‌رو می‌کرد (مثلاً داستان‌هایی درباره ظلم، عدالت و...).

شهرزاد آن چنانکه گفتیم با ناتمام گذاشتن قصه‌ها، قدرت مسلط شاهی را وابسته به صدای خود کرد. این وابستگی، به‌تدریج به اعتماد و علاقه تبدیل شد. شهرزاد با قصه‌هایش به او نشان داد که همه زنان؛ خیانت‌کار نیستند و این‌گونه بود که ادبیات بر کینه پیروز شد. این تغییر، معجزهٔ یک‌شبه نبود بلکه حاصل هزارویک‌شب مقاومتِ خردمندانه و هنرمندانه بود .

شهرزاد، تدبیر داشت و این دشمنی دشمن راهی به تأخیر انداخت و تا جایی پیش رفت که دشمن تسلیم خواسته شهرزاد شد. پس او نشان داده البته در کنار روش‌ها و شیوه‌های دیگر؛ می‌توان با صبر و خلاقیت دشمن را شکست داد.

حالا باید دید ما چگونه با طولانی‌تر شدن مذاکرات؛ الگوی قصه‌های شهرزاد ایرانی را زنده کرده‌ایم؟ و هنوز به فرجام و پایان خوش و ناخوشش نرسیدیم. میدانیم که نفس انقلاب مردمی و سرنگونی حکومت پهلوی وابسته به غرب سلطه‌جو؛ می‌توانست روابط ما با غرب (آمریکا) برهم بزند که تیر خلاص بر آن مناسبات نیم‌بند را هم؛ تیم اصغر زاده و ابتکار و... در تسخیر لانه جاسوسی زدند و شد آن قفلی که هنوز؛ شهرزاد ایرانی نتوانسته است آن را بگشاید.

 بعدازآن اتفاق، مذاکرات ایران و آمریکا؛ فراز و نشیب‌های بسیاری داشته است. بااین‌حال، در طول این چهار دهه، مذاکرات مستقیم و غیرمستقیم متعددی در موضوعات مختلف انجام‌شده است. یک‌بار؛ مخفیانه در دوران جنگ ایران و عراق  ماجرای مک فارلین (ایرانگیت، ۱۳۶۵) پیش آمد و بعداً برخی مذاکرات غیرمستقیم در مورد مسائلی مانند گروگان‌های غربی در لبنان رخ داد و بعد گفت‌وگوی "تمدن‌ها"مطرح شد که بیاییم؛ قصه بگوییم و قصه ما را هم (شهرزاد) بشنوید. هرچند سازمان ملل آن ایده را ثبت کرد اما طرف آمریکایی؛ وقعی ننهاد. باز پس از حوادث ۱۱ سپتامبر ۲۰۰۱، ایران به‌طور غیرمستقیم با آمریکا در مورد افغانستان مذاکره و همکاری کرد و تمایل به مذاکره را در سال ۱۳۸۲ (۲۰۰۳)، با پیشنهاد "معامله بزرگ" (Grand Bargain) هم ارائه داد که شامل مذاکره جامع درباره تمام مسائل مورد اختلاف ازجمله برنامه هسته‌ای، روابط دیپلماتیک و حمایت از گروه‌های مقاومت بود، اما آمریکا مغرور و مست جنگ؛ مشغول کشتار در عراق و افغانستان و اشغالگری بود و این پیشنهاد را رد کرد و بعدازآن در دوران بعدی، مذاکرات محدودی درباره عراق و افغانستان انجام شد ولی محدود بود. تهدیدات و تشدید تحریم‌ها و... همچنان برقرار ماند. انگار دشمن شهرزاد ایرانی هرروز دست به کشتن می‌زد و به هیچ صراطی مستقیم نبود. اما قصه‌های طولانی شهرزاد در برجام به‌صورت مستمر خود را عیان کرد و به گمانم؛ هفت‌صد شبی طول کشید از آن قصه‌های هزارویک‌شب شهرزاد که شد برجام نافرجام. خروج ترامپ از برجام (۱۳۹۷) کار قصه‌گویی شهرزاد را ناتمام کرد و تحریم‌های حداکثری شدیدی علیه ایران اعمال شد. 

رئیسی مرحوم هم که آمد باز (از ۱۴۰۰ تاکنون) مذاکرات غیرمستقیم برای احیای برجام ادامه داشت، اما نتیجه‌ای حاصل نشد و نوبت به آقای پزشکیان رسید. در حالیکه تنش‌ها در منطقه افزایش یافت و دوباره ترامپ؛ (پاره کن) آمد با تهدید و تحریم. از آن حرف‌های همیشه و ظاهراً دیگر قصه آن «برجام نافرجام» تمام شد. برجام از آغاز یک کلمه بود و آن کلمه هیچ نبود زیرا دیگر از پنجی که با یک جمع می‌شد خبری نیست؛ ایران یک‌تنه در این‌سو و امریکا هم یک‌تنه در آن‌طرف پستو وسط هم نمادی از دوستی ما با دنیای عرب در قالب پادشاهی عمان ظاهراً حالا حالاها؛ قصه‌گویی شهرزاد با دشمنش ادامه دارد.

آن‌چنان‌که در بخش قبلی گفتم؛ بیش از چهل سال است که مذاکرات تداوم داشته است و هنوز دشمن شهرزاد؛ تسلیم نشده است؛ مذاکرات ما با امریکا هم حکایت دشمنی آن شاه‌زن کش با شهرزاد ما را پیداکرده است. هرچند هر شب به قصه‌های ما گوش فرا می‌دهد و آن قصه‌ها دامنه‌دار و درازتر از آنی شد که انتظارش را داشتیم؛ پس همچنان آن شهرزاد ایرانی قصه‌گو؛ زنده است و نامیر او کشته نشده است و این خود ذاتاً پیروزی است هرچند خطر کشتن شهرزاد از بین نرفته است؛ هر شب بعد از شب بعدی می‌آید و ایرانی جماعت؛ نشان داده است که چقدر از آن سنت قصه‌گویی شهرزادی به‌عنوان تجربه تاریخی در گفتگو بهره برده است. جالب است که هر دو سنت تاریخی ما در بافتن قالی و قصه‌گویی؛ متعلق به زنان ماست که؛ صبر استراتژیک را بافتن را قصه‌گویی را به‌عنوان روشی در دیالوگ با دشمن (چه معیشت و چه آن شاه‌زن کش)؛ بکار برده‌اند.

شاید سبب آن باشد که آن دختره (شهرزاد را میگویم) و خیل بافنده‌های ما که زنان و دختران مایند که می‌دانیم زنان ذاتاً ستیزه‌جو نیستند و صلح‌طلب‌اند و گفتگو می‌کنند شاید اگر ثمربخشی آن را نبینند و تهدید را حس کنند به دفاع برخیزند؛ پس قصه‌های شهرزاد؛ آن‌چنان‌که سنت قصه‌گویی ماه است. اکنون؛ بخشی از زندگی ما شده است و همچنان قصه‌ای ناتمام که منتظر آخر قصه و پایان آن هستیم؛ هرچند این شاه جدید (ترامپ)؛ تخم دوزرده دو سال از کار مذاکرات برجام را با پاره کردن و خروج از آن پلخت کرد و حالا با سرشکستگی دوباره بازگشته است.

شهرزاد ما هم برای ادب آن شاه سلطه خو لج کرده و اصرار دارد؛ قصه‌های او را باید از دهن واسطه بشنود بلکم آدم شود؛ کاش عراقچی در بین هیئت مذاکره‌کننده؛ زنی را هم با خود همراه می‌کرد این را هم اضافه کنم که آن ربط بافندگی با قصه‌گویی هم در همین است؛ وقتی آدمی پرحرف را سرزنش می‌کنیم و به او می‌توپیم که آقا یا خانم این‌قدر نباف؛ بگو حرف حسابت چیست؛ مثل آن است که بافنده هم قصه را با پنجه‌هایش می‌بافد.

کلام آخر آن است که قواره مذاکرات ما؛ قواره قصه‌های هزارویک‌شب است؛ هم طولانی است و هم دراز؛ عین آنکه بگوییم؛ آهای شب دراز است و قلندر بیدار و چه شبی شد این شب‌های دراز؛ ایرانی جماعت در گفتگو؛ لانه می‌کند هم بافنده است (یک روی ایرانی و دوروی جرگلانی) و هم قصه‌گو هست؛ عین خانم نشیبا شکیب؛ حالا ایران؛ قصه گفتنش هم مثل بافتنش هست که تا طرف را به تسلیم وادار نکند؛ قصه را کش می‌دهد و البته تمام نمی‌کند دار همچنان برپاست. دار قالی؛ فعلاً ارتفاع گرفته است این دار عاقبت دارد دشمن خواهد شد و شهرزاد دشمنش را به تسلیم وا خواهد شد و پایانش آن خواهد بود که هم شهرزاد زنده می‌ماند و هم دشمن کوتاه خواهد آمد.

 

تبلیغ

ارسال دیدگاه شما

روزنامه در یک نگاه
ویژه نامه
پرتال استانداری خراسان شمالی
بالای صفحه