ورود به حساب کاربری
ایجاد حساب کاربری
اطلاع رسانی

با توجه به افزایش هزینه‌های تولید روزنامه در چند ماهِ اخیر، و تلاش ما در راستای ادامه انتشار روزنامه «اترک» به‌روال معمول و حفظِ کیفیت و تیراژ روزنامه، ناگزیر به حذفِ امکان بازدید رایگان سایت و به‌تبع آن فروشِ آنلاین مطالب از طریق سایت هستیم. بنابر وضعیتِ اقتصادی اخیر، خاصه گرانی و نبودِ کاغذ موردنیاز برای انتشار روزنامه، در صورتی‌ که متقاضیِ بازدید از سایت روزنامه هستید و جهتِ یاری به امر فرهنگی و امکان ادامه انتشار روزنامه در این مسیر نیز ما را همراهی کنید.

چانچه تا اکنون عضو سایت نیستید، بر روی گزینه ثبت نام کلیک کنید.

چنانچه قبلا ثبت نام کرده‌اید، بر روی گزینه ورود به سایت کلیک کنید.

خبرهای روز

دردنامه ای به وزیر آموزش و پرورش

صغرا ابراهیمی – فرهنگی بازنشسته

 

به نام خالق هستی‌بخش!

آقای وزیر سلام! امیدوارم حالتان خوب بوده باشد که هست. از نشستن بر صندلی وزارت بسیار خرسندید وبا حقوق کلانی که دریافت می‌کنید حال‌وروزتان روبه‌راه است! اگر جویای حال معلم خودت باشی، ملالی نیست. فقط بغضی از جنس غصه‌های ناچاری وناداری مادران دیارم بر گلویم نشسته و مرا سخت می‌آزارد.

اینکه معلم را رتبه‌بندی کردی که  معیار انسانی او را ارزیابی کنی... خواستی کدام ارزش اخلاقی و شغلی او را بسنجی؟! فقط سؤالی از شما دارم؛ اینکه تابه‌حال گذرتان به مناطق محروم در "خراسان شمالی" افتاده است یا نه؟ و آیا با اشک و آه مردمانش همراه بوده‌اید یا نه؟ گردنة باشکوه "شیخ حسن" را در خلعت اعجاب‌انگیز برف و سرما دیده‌اید؟ گردنة "سه وار" را چطور؟ آیا شده دو کودک خردسالت را در یخ‌بندان گردنه‌ها برای  اینکه سرمای سخت "جیرستان" و "قوشخانه" تن کوچکشان را نیازارد بر صندلی‌های فرسودة اتوبوس "نامانلو" بنشانی و پتویی بر سرشان بکشی  و از سر ناچاری دل به یخ‌بندان راه بسپاری تا شنبه را در مدرسه حاضر باشی یا نه؟ این حال‌وروز من و همکارانم در اوایل خدمتمان بود.

نمی‌دانم حجم اضطراب  مادرانه‌ام را در آن لحظات چگونه بارگذاری کنم؟ آب‌چکه کردن خانة معلمی‌ام را چطور؟ نبود برق و تلویزیون و هزاران محرومیت را چگونه در سامانه بارگذاری کنم؟

با تمام این سختی‌ها و مرارت‌ها نمی‌دانم  معجزة کلامم را چگونه برایت بارگذاری کنم! فقط به تشویقی‌ها و ضمن خدمت‌ها بسنده نکن! بیا و لختی بر سر سفرة معلم بنشین ببین که چگونه صورتش را با سیلی سرخ نگه می‌دارد. معلم بازنشسته‌ای که پدال می‌فشارد در اسنپ کار می‌کند. آقای وزیر بهترین پیشنهادتان برای عبور از رودخانه گذاشتن بلوکه در مسیل سیلاب بود. اگر طفلی پایش بلرزد جریان آب او را با خود ببرد چه؟ در واپسین سال‌های خدمتم به‌عنوان  معلم در روستای "کهنه اوغاز" با چکمه‌های پدران آبادی به دل آب می‌زدیم آن هم بی‌گدار، بی تجهیزات! گاهی بر پشت نیسانی می‌نشستیم و گاهی کیسه‌های جوی اهالی روستا کرسی‌هایمان می‌شد. ولی مادامی‌که به کلاس درس می‌رسیدیم تمام رنج‌های برف و سرما را از یاد می‌بردیم و به تدریس فعل انسان بودن که در تمام دقایق سرلوحه کار و تدریسمان بود می‌پرداختیم.

درس "باز باران" گلچین گیلانی، چنان طراوت باران را در اندیشه‌ام نشانده است که بارها برای تمام آموزگارانم ایستاده کف زدم و ستایش شان کردم که اعجاز کلامشان شاعرم کرد. معلم کلاس اولم خانم "زهرة مکبر" را هنوز از یاد نبرده‌ام. هفتة معلم که می‌شود دلم برای دیدنش پر می‌زند او که قلمی چنین پربرکت را در دستانم نهاد. بارها در خیالم دستان معلمانم را بوسه‌باران می‌کنم. راستی تو چگونه به معلم نگاه می‌کنی؟ آیا معلمانت را به یاد داری؟ به آنان رتبة چند می‌دهی؟ ولی من آن لحظه‌های سخت و سراسر عشق معلمی در یادم مانده است که در زمهریر زمستان‌های روستا نه استکان چای داغی بود و نه روزنة امیدی  و نه گذر کاربدستی که خستگی‌هایمان را ببیند و زبان به تشکری بگشاید. فقط دلخوشی‌مان به بهاری بود که می‌آمد. به طبیعتی بود که بارها وزش شلاق گونة بادهای زمستانش جانمان را آزرده بود.

 حالا بگذار از زنگ‌های انشایم در دامان طبیعت برایت بگویم. در ساعت انشا بچه‌ها چنان به  ذوق می‌آمدند و از کائنات می‌سرودند که من در برابر عظمت و بزرگی نگاهشان تعظیم می‌کردم. تدریس درس شیرین  ادبیات از عاشقانه‌های شغلم بود. همواره کلاسم با غزلی از حافظ یا فردوسی و شاعری بزرگ شروع می‌شد. عشق به وطن را از پدران و مادرانشان آموخته بودند و من معلم  منشور این عشق را در جان‌های کوچکشان با زیبا خواندن (درس ای ایران! ای وطن من، ای سرزمین فرّ و فروغ و فرهیختگی) بیشتر ترسیم می‌کردم که هنوز بعد از سالیان سال دانش‌آموزانی که پیش‌زمینة شعر را که شاید از معجزة زنگ انشا بارور شده است گاهی  تماس می‌گیرند و شعرهای زیبایشان را برایم ارسال می‌کنند! بس است یا بازهم مطلب برایت بارگذاری کنم. اگر خاطرات تلخ‌وشیرین معلمی را برایت بازگو کنم کتابی قطور می‌شود که از حوصله‌ات خارج است.

آقای وزیر! هیچ می‌دانی که با حقوق معلمی خیلی از همکاران اجاره‌نشین‌اند؟ هنوز در حسرت  ماشینی هستند که اگر غم دنیا آزرده‌خاطرشان کرد نمی‌توانند دل به جاده بسپارند چند صباحی از طرح اسکان مدارس بهره‌مند شوند.

نه قدرت رزرو هتل را دارند و نه قدرت تناول یک وعده‌غذای به‌اصطلاح شاهانه را در رستوران! پس اجازه بدهید شرمندگی‌هایمان را از نگاه‌های خیس فرزندانمان را هم بارگذاری کنیم. اجازه بدهید آن لحظه‌هایی را که پای درد دل دانش‌آموزان می‌نشستیم راهم بارگذاری کنیم!

آقای وزیر از کرسی وزارت بلند شو و به زندگی سراسر حسرت فرزندانمان سری بزن! عمرمان در شغل شریف معلمی تمام شد؛ ولی فرزندان بیکار برایمان آیینه دق شده‌اند. آقای وزیر آنچه جان خسته‌ام را می‌آزارد در آغاز بازنشستگی هنوز هم نمی‌توانم خواسته‌های فرزندانم را برآورده کنم. یعنی حتی با رتبه‌ای که به من داده‌اید حقوقم برای روز مرگی‌هایم بسنده نیست. آنچه آسوده‌خاطرم می‌کند وجدان بیداری است که در سال‌های خدمتم کم نگذاشتم و آنچه را از شرف، انسانیت، و صداقت آموخته بودم را در کنار نوشته‌های کتاب ادبیات به شاگردانم که امروز بعضی‌هایشان با بنده همکار هستند آموختم و آموزاندم که نان حلال گواراترین طعامی است که بر سر سفره می‌آورند.

آقای وزیر! پدرم دهقانی زحمت‌کش و مادرم کدبانویی بود که مانند مادر عباس (فارسی دوم ابتدایی) ماست‌های خوب مایه می‌زد و برای مهمانان سرزدة  دهِ بالا سرشیر سر سفره می‌گذاشت. گمان نمی‌کنم به سخاوتمندی پدران و مادرانمان باشی که آنان نشان زیبای لیاقت و افتخار بر شانه‌هایمان  هستند. پس لطفاً لختی بلند شو و بایست و برای تمام همکاران و معلمان و آموزگاران سرزمینم ایران ایستاده کف بزن! و بالاترین رتبه را برایشان مرقوم کن! که معلم در کلام علی (ع) چنین ستایش شده است،  «هر کس به من حرفی بیاموزد مرا بندة خود ساخته است.»

 

 

تبلیغ

ارسال دیدگاه شما

روزنامه در یک نگاه
ویژه نامه
تبلیغ تبلیغ پرتال استانداری خراسان شمالی
بالای صفحه