هر خطایی که بتواند رخ دهد، رخ می دهد.
آیا تاکنون برای شما پیش آمده که عزم خود را برای انجام یک پروژه به بهترین شکل جزم کرده باشید اما یک اتفاق کاملا غیر پیش بینی شده که شاید هر صد سال اتفاق افتد برای شما رخ داده و همه نقشه ها را نقش برآب کند؟
یا به طور مثال دنبال لباسی در کمد خود می گردید و لباسی که مدنظر شما نیست مدام جلوی چشمتان است؛ حال اگر در زمانی دیگر به همان لباس نیاز داشته باشید پیدا نخواهد شد. در اصطلاح عامیانه می گوئید: "که من چقدر بد شانس هستم." اما در غرب در این شرایط، قانون مورفی را مثال می زنند.
اگر کارتون مورچه و مورچهخوار را دیده باشید، احتمالاً یکی از صحنههای معروف آن را بهخاطر دارید. در بخشی از آن کارتون، مورچهخوار زبان خود را روی خیابان پهن میکند تا مورچه را هنگام عبور از آنجا بگیرد و گرفتار کند. اما در همان لحظه، اتوبوس جهانگردی از آن نقطه عبور میکند و زبان او را زیر میگیرد. مورچهخوار با عصبانیت فریاد میزند: اتوبوس جهانگردی فقط سالی یک بار از اینجا رد میشود؛ آخر چرا حالا؟ برای نسلی که آن کارتون را دیدهاند، اتوبوس جهانگردی اصطلاحی است که برای بدشانسیهای غیرقابلانتظار به کار میرود: اتفاقهای نادری که فرض ما بر این است که بهندرت با آنها روبرو خواهیم شد؛ اما ظاهراً در اغلب مواقع، در مسیر ما قرار میگیرند!
قانون مورفی می گوید: هر خطای ممکن رخ خواهد داد. این جمله از «ادوارد مورفی»، مهندس نیروی هوایی آمریکا است. طبق این قانون، همیشه همه چیزها در بدترین و نامناسب ترین زمان به خطا می روند و کارها را لنگ می گذارند. معمولاً هنگامی که شخصی همواره بدشانسی می آورد او را مشمول قانون مورفی می نامند.
اصلی ترین پیامی که این قانون بیان می کند این است که اگر راه های متفاوتی برای انجام کاری باشد که یکی از آنها به خرابی یا فاجعه بینجامد، حتماً یک نفر کار را به همان صورت انجام خواهد داد. که معمولاً به این صورت بیان می شود: «خطای احتمالی رخ خواهد داد.»
کاپیتان ادوارد اِی مورفی جونیور مهندس نیروی هوایی بود. او درطول حرفههای نظامی و غیرنظامی خود در آزمایشهای طراحی مهندسی فراوانی شرکت کرد و یکی از این آزمایشها (تقریبا بهطور اتفاقی) موجب پیدایش قانون مورفی شد.
در سال ۱۹۴۹ افسران پایگاه نیروی هوایی ادواردز در کالیفرنیا درحال انجام آزمایشهای پروژهی MX981 بودند تا میزان نیروی گرانشی قابلتحمل برای انسان را مشخص کنند. آنها امیدوار بودند که از یافتههایشان در طراحی هواپیماهای آینده استفاده شود.
تیم پروژه برای شبیهسازی نیروی سقوط هواپیما از یک واگن موشکی (rocket sled) به نام «Gee Whiz» استفاده کردند. واگن موشکی با سرعت بیش از ۲۰۰ مایل بر ساعت بهسمت پایین مسیری نیم مایلی (۸۰۴٫۶۷۲ متر) حرکت و باید در کمتر از یک ثانیه بهطور ناگهانی توقف میکرد. مشکل این بود که برای مشخص شدن اینکه دقیقا هر فرد چه میزان نیرویی را میتواند تحمل کند، باید از انسانی واقعی در آزمایش استفاده میشد تا آن نیرو را تجربه کند. سرهنگ جان پاول استاپ که پزشکی حرفهای در نیروی هوایی بود برای سوار شدن در واگن موشکی داوطلب شد. استاپ در طول چندین ماه بارها سوار واگن موشکی شد و این آزمایشها از نظر جسمی فشار زیادی به او وارد کرد. او دچار شکستگی استخوان، صدمات گوناگون و پارگی رگهای خونی چشمهایش شد و اینها همگی برای پیشرفت علم بود.
مورفی نیز در یکی از این آزمایشها شرکت کرد. البته در آن آزمایش از مجموعهای از سنسورهایی استفاده شد که به ابزارهایی که دکتر استاپ را به واگن موشکی متصل نگه میداشت، وصل میشد. این سنسورها میزان دقیق نیروی گرانشی اعمالشده در زمان توقف ناگهانی واگن موشکی را اندازهگیری میکردند و موجب افزایش قابلیت اطمینان دادههای بهدست آمده میشدند.
در اولین آزمایش پس از متصل کردن سنسورها، رقم صفر نمایش داده شد، چون تمام سنسورها بهصورت اشتباه متصل شده بودند. برای هر سنسور ۲ حالت برای اتصال وجود داشت که یکی درست و دیگری اشتباه بود و تمام سنسورها بهشکل اشتباه متصل شده بودند.
وقتی مورفی متوجه این اشتباهها شد، زیرلب چیزی در مورد تکنسین (که قاعدتا مسئول این اشتباهها بود) گفت. مورفی چیزی شبیه این را گفت که: «اگر برای انجام کاری ۲ راه وجود داشته باشد و یکی از آنها منجر به فاجعه شود، او همان را انجام میدهد».
مدت کوتاهی پس از آن مورفی به فرودگاه رایت بازگشت و در آنجا مستقر شد. ولی استاپ (مردی که بهدلیل حس شوخطبعی و هوش خود مشهور بود) جهانشمول بودن و فراگیری آنچه مورفی گفته بود را تشخیص داد و در کنفرانس مطبوعاتی گفت که عملکرد و سابقهی خوب تیم واگن موشکی از نظر ایمنی، بهدلیل آگاهی این تیم از قانون مورفی بوده است. او گفت قانون مورفی یعنی *هر خطایی که بتواند رخ دهد، رخ میدهد....