ورود به حساب کاربری
ایجاد حساب کاربری
اطلاع رسانی

با توجه به افزایش هزینه‌های تولید روزنامه در چند ماهِ اخیر، و تلاش ما در راستای ادامه انتشار روزنامه «اترک» به‌روال معمول و حفظِ کیفیت و تیراژ روزنامه، ناگزیر به حذفِ امکان بازدید رایگان سایت و به‌تبع آن فروشِ آنلاین مطالب از طریق سایت هستیم. بنابر وضعیتِ اقتصادی اخیر، خاصه گرانی و نبودِ کاغذ موردنیاز برای انتشار روزنامه، در صورتی‌ که متقاضیِ بازدید از سایت روزنامه هستید و جهتِ یاری به امر فرهنگی و امکان ادامه انتشار روزنامه در این مسیر نیز ما را همراهی کنید.

چانچه تا اکنون عضو سایت نیستید، بر روی گزینه ثبت نام کلیک کنید.

چنانچه قبلا ثبت نام کرده‌اید، بر روی گزینه ورود به سایت کلیک کنید.

خبرهای روز

چاغالَه، اَمَد داداش!

یادداشت – احسان حصاری مقدم پس از استقرار حکومت پهلوی و تشکیل مدارس جدید و پیشنهاد تاسیس اولین دانشگاه در تهران از سوی دکتر محمود حسابی در سال 1307، کلیات راه اندازی آن به تصویب رسید

همزمان و در عموم شهر و روستاها، مدرسان مکتب خانه ها بر اساس روشی سنتی و با پیشینه ای چند صد ساله، در حال آموزش و یادگیری قرآن به کودکان بودند.

با توسعه ی کمّی و کیفی مدارس ابتدایی در بسیاری شهرها و پس از سفر پادشاه ایران به ترکیه، طرح ممنوعیت صحبت کردن به زبان مادری و بدون توجه به عواقب آن، در دبستان ها قوت گرفت.

برای مثال در شهر بجنورد که اکثریت کودکان در خانه و کوچه به زبان ترکی صحبت می کردند، موظف شدند در کلاس و محیط مدرسه، به زبان فارسی گفتگو کنند.

 وظیفه ای سخت برای دانش آموزان کلاس اول که تا پیش از دهه ی 30، کمتر در خانواده هایشان شاهد گفتگو به زبان فارسی بودند.

ظاهراً دبستان سنایی در اولین سال های تاسیس خود، تابلویش بر سر در خانه ای قدیمی در کوچه ی سعدی، نبش چهارراه دوم نصب شد.

و دانش آموزانی که عموماً از اهالی کوچه ی های سعدی، تاتاری و برق بودند، این مدرسه را برای تحصیل انتخاب می کردند.
در اولین روز مهر ماهِ یکی از سال های دهه ی 30، معلم جوان و آراسته ای وارد کلاس اول می شود.

به محض ورود که همراه با همهمه ی کودکان سال اولی بود، یکی از دانش آموزان با تعجب و حیرت و از سر شوق، رو به دوستان هم محله ای اش با صدای بلند می گوید:

چاغالَه اَمَد داداش!

(بچه ها احمد داداش)(1)

(احمد داداش، پسر عموی دانش آموز مورد اشاره بود که از قضا با خانواده شان، ساکن در یک حیاط بودند و به دلیل تفاوت سنی، کودک دانش آموز، پسر عموی خود را به تبعیت از بقیه داداش خطاب می کرد.)(2)

معلم مربوطه که از پیش به ایشان تاکید شده بود در محیط کلاس به ترکی صحبت نکند، خطاب به دانش آموز مورد نظر می گوید:
ترکی صحبت نکن، بیا بیرون و بعد ادامه می دهد: به خانه برگرد و به جای بیژاما، شلوار بپوش و صورتت را هم بشور!

دانش آموز با چشمی گریان به خانه می رود و پس از تعویض بیژاما و پوشیدن شلوار به کلاس بر می گردد و به دوستانش ملحق می شود.

 اما تصور می کند که نباید در روز اول مدرسه، این رفتار با او می شد و ظاهراً در پایان زنگ چهارم، برای معلمش خط و نشان می کشد که امروز در خانه، به هم می رسیم!

تنها چند دقیقه بعد، احمد داداش که نقش معلم پسر عموی خود را دارد، وارد حیاط می شود.

لحظاتی بعد، دانش آموز عصبانی کلاس اول، به تلافی رفتار چند ساعت پیش و به زبانی کودکانه، بنای ناسزاگویی به پسر عمو و یا آموزگارش را می گذارد و به ترکی خطاب به او می گوید:

سَن بوگین مَنَه دِئدِنگ ترکی دانِشمَه، گِد بیرجامَه نِنگ یِرِنَه شلوار گی و ایزِنگه یَم یوو!

(تو امروز به من گفتی ترکی حرف نزن، برو به جای بیرجامَه(بیژاما) شلوار بپوش و صورتت را هم بشور!)

هنوز تعداد فحش ها بالا نرفته بود و مادرِ کودک، همراه با خجالت و شرمساری قصد آرام کردن فرزندش را داشت که او به چالاکی، اطراف تلمبه و حوض چند ضلعی می چرخید و از باغچه ها می گذشت.

 و برای پرهیز از تنبیه شدن از جانب مادر که پی در پی به او می گفت: جووان نَمَرگ اُلمَسَنگ دانِشمَه

(جوان مرگ نشوی حرف نزن) در نهایت، راه کوچه را پیش گرفت.

احمد داداش، مدتی در دبستان سنایی کوچه ی سعدی برای دانش آموزان هم محله ای اش تدریس کرد.

اما پس از چندی به دانشسرای کشاورزی مشهد رفت و بیش از 20 سال، تدریس و مدیریت دانشسرا را به عهده گرفت.

که از این رهگذر، دانش آموختگان بسیاری از بجنورد و خراسان بزرگ با ورود به دانشکده های کشاورزی، تحصیلات عالیه ی خود را ادامه دادند.

احمد داداش، معلمی بود که هرگز زادگاهش را از یاد نبرد و لحظه ای از اندیشیدن به گذشته ی تاریخی فرهنگی و فولکلور شهرمان غافل نشد و یادداشت ها و خاطرات بسیاری در باره ی حوادث و اتفافات رخ داده در بجنورد برای نگارنده به یادگار گذاشت.

زمستان 96، آخرین دیدار با معلمی بود که همه ی عمر خود را با شوق در راه تحصیل و تدریس و آموختن به کار گرفت و در آرامشی مثال زدنی، سر بر دامن پر مهر مادر زمین گذاشت و به جهان باقی شتافت.

گرامی باد روز معلم و خاطره ی اولین آموزگار آموخته هایم، سرکار خانم اُخلیان(3) که در کلاس اول ابتدایی دبستان سنایی،(4) افتخار شاگردی ایشان را داشتم.

پی نوشت:

(1) در بسیاری از خانواده مرسوم بود و به فرزندان خود می آموختند حسب احترام به بزرگ ترها، عموم پسران و دختران خانواده ی عمو، عمه‌، دایی و خاله را اَکو، قارداش، داداش، آقا داداش، باجی، آبجی و گاه دَدَه خطاب کنند.

(2)زنده یاد احمد فرزاد (1315-1396)

(3)زنده یاد مهین اخلیان(1324-1378)

(4)دبستان سنایی از آغاز تا امروز در کوچه های سعدی، اخوان، بهار و حنایی

تبلیغ

ارسال دیدگاه شما

روزنامه در یک نگاه
ویژه نامه
پرتال استانداری خراسان شمالی
بالای صفحه