واژه کرمانج به قومي از کردها گفته مي شود که بيش از 75 درصد مردمان آن را تشکيل مي دهد . اين واژه را کردهاي غرب کشور با کسرة کاف ( کِرمانج )يا مانند فارسي با کاف دميده و حرکت ضمّه ( کُرمانج) تلفظ مي کنند. اما کلمه کرمانج با تلفظ کاف نادميده که شبيه لهجه هاي هندي و پاکستاني است , فقط در شمال خراسان ادا مي شود و در منطقه کردنشين و حتي کرمانجهاي غرب کشور اينگونه به لفظ در نمي آيد. علتش اين است که گويش کرمانجي شمال خراسان از نظر نظام واجي تفاوت بارزي با گويش کرمانجي آن منطقه دارد. زيرا چهار همخوان نادميده ( ṕ , ḱ, ť , ƈ ) اضافه بر واجهاي گويش کرمانجي آن منطقه دارد که هر چهار واج تمايز معنايي ايجاد مي کند. در زمينه آواشناسي کرمانجي ( ḱormand̠ʒi ) با لهجه شمال خراسان متأسفانه هيچ تحقيق مستقلي انجام نشده و حتي متن مکتوبي از نظر زبانشناسي به نگارش در نيامده است.
در ساحت زبانشناسي همزماني از نظر ساختواژي و اشتقاق ساختار مشخصي را نمي توان براي کلمه کرمانج تصور کرد. مثلاً فاروق صفي زاده در پژوهشي درباره ترانه هاي کردي ميگويد کرمانج از دو کلمه تشکيل شده است که« ج » پسوندي است که بايد آن را جدا کرد. بقيه کلمه از دو جزء «کُر» و« مان» ترکيب يافته است. جزء «کُر» کوتاه شده کُرد ( kurd ) و « مان» ( man ) نيز همان مانايي ( mamnai ) است که يکي از قبايل ماد بودهاند و در سده نهم قبل از ميلاد در زاگرس فرمانروايي ميکردند و در هنگام تشکيل دولت ماد به مادها پيوستهاند. چنانکه ملاحظه مي شود به تعبير نويسنده پسوند « ج » در ساخت واژه منظور نشده است.
جواد مفرد کهلان پژوهشگر ايران باستان در کتاب تاريخ اساطيري تطبيقي ايران باستان واژه «کرمانج » را مرکب از دو جزء «کُر» و «مانج» مي داند و معتقد است در زبان کُردي «کُر» به معني سنگ و صخره است و نام کرمانج به مردم داراي خانه سنگي اطلاق مي شود. چه کرمانجهاي کُرد در عهد باستان تحت نام «ساگارتيان» يعني سنگ کنان معروف بوده اند. در اينجا هم چنانکه مي بينيد جزء « مانج» بلاتکليف و بي هويت مانده و اطلاع بيشتري به دست داده نشده است.
اين بي نشاني و گمنامي در فرهنگهاي لغات نيز مشهود است . در فرهنگهاي فارسي اساساً واژه کرمانج به عنوان يک مدخل در نظر گرفته نشده؛ جز فرهنگ معين که در آن فقط به « کرمانجي» به عنوان مهمترين لهجه کردي اشاره شده است و بس, نه کلمه کرمانج و معناي آن. در فرهنگهاي کردي نيز توجه چنداني به اين واژه نشده است . مثلاً فرهنگ کردي - فارسي بورکه اي مدخلي تحت عنوان کرمانج ندارد ولي کِرماج ( با کسرة کاف ) را به معناي کُرد و نام يکي از طوايف بزرگ اين قوم دانسته است ؛ و چنين است در فرهنگ هاي کردي ژينو و ابراهيم پور. چنانکه در برخي مناطق مانند سنندج اين واژه را به صورت کِرماج ( با کسرة کاف بدون «ن ») تلفظ مي کنند. تنها منبعي که کلمه کرمانج را به عنوان مدخل آورده است فرهنگ کردي- فارسي هَژار (هه ژار) است که البته آن هم اصل اين واژه را کِرماج مي داند و سه معنا براي آن برشمرده است : 1- کرد 2- دهاتي 3- قسمت اعظم کرد و واژه کرمانجي را گويش « کِرماج » معني کرده است؛ به علاوه, فرهنگ و ادبيات کردي هم نظر فوق را تأييد مي کند. مثلاً رشيد ياسمي محقق برجسته زبان کردي در کتاب کرد و پيوستگي نژادي و تاريخي او مي گويد: زبان کردان را به چهار دسته تقسيم کرده اند : گوران , کرماج , لر و کلهر .
بر اين اساس , بعضي از زبانشناسان واژه کِرماج را به عنوان واژه اصيل کردي هم ريشه با واژه کرمانشاه مي دانند و معتقدند کرمانشاه به معناي مکان کرمانجهاست . چنانکه در فرهنگ کردي- فارسی هَژار آمده است: « کرمانشاه تحول يافته کرماجان است و کرمانشا (با حذف ه ) مخفف کرمانج شار يا شهر کرمانج است.» به اعتقاد اين زبانشناسان صورت « کِرماج » تلفظ صحيح و قديمي و بومي است و کرمانشاه تلفظ دولت مردان قرنهاي اخير و مردم غيرمحلي بوده است. نام کرماجان که اکنون يکي از روستاهاي شهرستان کنگاور استان کرمانشاه است به معناي شهر رعايا هم بوده است.
از قضا بررسيهاي زبانشناختي نيز اين نظريه را تأييد مي کند. بر اساس يک قاعده آواشناختي در زبان کردي «کِرماج » که شکل صحيح کلمه کرمانج است , طي فرايند افزايش همخوان خيشومي « ن » / n/ و خيشومي شدگي واکه/ â / تبديل به کرمانج شده است. اين فرايند واجي کم و بيش در واژه هاي قرضي کردي ديده مي شود ؛ مثلاً کلمه « آماج » به معناي « هدف » که به تصريح فرهنگ نظام و فرهنگ نفيسي يک لفظ فارسي است در زبان کُردي طي فرايند خيشومي شدگي به «آمانج» (ئامانج ) تبديل شده است که در فرهنگ و ابراهيم پور به عنوان نام پسر در زبان کردي آمده است. همچنين کلمات ترکي ديلماج( مترجم) و تيماج ( چرم دباغي شده ) طي اين فرايند آوايي تبديل به « ديلمانج » و « تيمانج » در زبان کردي شده است که در فرهنگ کردي ئه ناهيتا بدان اشاره شده است.
نظير اين تغييرات آوايي در زبان فارسي نيز وجود دارد ولي در ساختار متفاوتي به کار مي رود . مثلاً واژه « آکَج » به استناد مجموعه الفرس طي فرايند خيشومي شدگي تبديل به آکنج ( به معناي چنگه و قلاب ) شده است؛ و چنين است کلمه « آرَج » که به تصريح فرهنگ سرمه سليماني طي اين فرايند تبديل به آرنج ( بندگاه ساعد و بازو ) گرديده است .
مع الوصف اگر نظر هَژار را در باب اتيمولوژي واژه کرمانج بپذيريم که صحيحتر به نظر مي آيد , از ديدگاه زبانشناسي درزماني (تاريخي) مي توان گفت اين واژه که صورت اصلي آن « کِرماج » مي باشد متشکل از دو بخش «کرم» و« شان» به معني کرم چيني يا همان کرم ابريشم است که جزء « شان » احتمالاً تلفظ بومي و منطقهاي نام چين بوده است . «کِرم » واژه اي با ريشه هندواروپايي است که در سانسکريت به صورت kârma و krimiبه معني کرم و کرم ابريشم ظهور پيدا کرده است. بنابراين احتمالاً ريشه کرمانج به صنعت بسيار مهم پرورش کرم ابريشم ارتباط دارد و وجه تسميه آن به اين دليل است که زماني کرماجان يا کرماشا منطقه اي غني از توتستان بوده و عمدتاً در امتداد جاده باستاني ابريشم قرار داشته است.