همة قصهها از استراتژی شروع میشوند. به تعریف ما از واژهها و به سوگیریمان نسبت به پدیدهها!
صنایع کوچک و متوسط هم از مقولاتی است که میتوانست و شاید بتواند تأثیری عمیق بر توسعة پایدار ایران و نواحی مختلف کشور بگذارد، اما در این فقره نیز همه چیز به استراتژی برمیگردد. استراتژی است که مشخص میکند از اینجایی که هستیم به کجا خواهیم رفت! به ناکجاآباد فعلی یا چشماندازی روشن و امیدوارکننده؟!
بد نیست مقایسهای شهودی بین ایران و کره جنوبی داشته باشیم تا اثر استراتژی را ببینیم. دو کشوری که در سالهای نهچندان دور شانه به شانة هم در توسعة صنعتی حرکت میکردند. اما امروزه، متأسفانه و به مدد ضعفهای اساسی در استراتژیها کلان کشور، سوءمدیریت و تدبیر مدیران هموطن و نبود نقشة راه در توسعة زیرساختها راه ما را چنان از کرة جنوبی جدا کرده که فرسنگها فاصله میانمان ایجاد شده است. شاید تنها یادگار آن دوران خیابان تهران سئول باشد که از قضا خیابان مهمی هم در پایتخت کره است و به ما یادآوری میکند اگر بخواهیم، ظرفیتهای ایرانمان آنچنان مستعد رشد است که باز هم لوکوموتیو توسعهمان به ریل عقلانیت و شکوفایی بازگردد. اما چگونه؟ اگر باز هم در بر پاشنة قبلی، یعنی کمتوجهی به تجربه و عدم ارتباط مؤثر با دنیا، بیتوجهی به نقاط ضعف سیستمی داخلی و مهمتر از همه نداشتن استراتژی بچرخد، آیا قدمی از قدم برخواهیم داشت؟
چند شاهد از نوع سوگیری ما و آنها حکایت میکند:
در ایران ما، سازمان صنایع کوچک و شهرکهای صنعتی، زیرمجموعة وزارتخانهای عریضوطویل به نام صنعت، معدن، تجارت و … است. اما در کرة جنوبی وزارتخانهای مستقل برای صنایع کوچک دارند.
در ایران ما، تقلای انگشتشمار کارشناسان و مدیران دولتی سازمان صنایع کوچک، در نبود استراتژیهای کلان در جهت حمایت از صنایع کوچک به هرز میرود. اما در کرة جنوبی سازمانهایی متشکل و سیستماتیک، تمام فعالیتهای تعریفشده توسط وزارت صنایع کوچک را در قالب وظایف تعریف شده دنبال میکنند. این است که میبینیم شرکتهای کرهای همکار شرکتهای آلمانی میشوند و ما حتی نمیتوانیم با تنها شرکای باقیماندة اقتصادیمان همچون چین نیز چنین روابطی تعریف کنیم.
در ایران ما، تنها صنایع کوچک و متوسطی تحت حمایت سازمان صنایع کوچک و شهرکهای صنعتی قرار میگیرند که در شهرکهای صنعتی مستقر باشند! اما در کرة جنوبی حتی گلخانهها را نیز در شمار صنایع کوچک بهحساب میآورند.
در ایران ما، صنایع کوچک به هنگام توسعه مجبورند در زمینهای محدود شهرکهای صنعتی در پی قطعهای باشند، اما در کرة جنوبی، هر منطقهای که در آمایش سرزمینیشان قابلیت تعریف صنعتی داشته باشد بیدرنگ و بدون نیاز به امضاهای طلایی صنعتی میشود و مورد حمایت کامل وزارت صنایع کوچک قرار میگیرد.
اینها درسهایی است که در دسترس ماست و نشان میدهد استراتژی تا چه اندازه میتواند بر سرنوشت کسبوکارها مؤثر باشد.
ما باید با واقعیتها روبرو شویم، حتی اگر آن واقعیتها همچون سیلی سختی ما را بنوازند.
باید بپذیریم که بدون رعایت قواعد علمی و بدون بهکارگیری انسانها و شرکتهای مجرب برای تدوین استراتژی، تنها آب در هاون کوبیدهایم.
بگذریم که گویا مدیران ما قرار نیست تا روزهای مبادا این واقعیت آشکار را بپذیرند که بدون ارتباط مؤثر با دنیا، نمیتوانیم راه به مقصدی روشن ببریم. اما رفع نقایص داخلی (همان نقاط ضعف و قوت ماتریس نخنمای SWOT) را که میتوانستیم و میتوانیم با اندکی تدبیر در دستور کار قرار دهیم! اما چگونه؟!
اگر میبینیم کمیت صنایع کوچک ما لنگ است، باید برای درمانش دست به جراحی بزرگی بزنیم. این بیمار نیاز به جراحیهای متعددی دارد. هم پزشک مجرب میخواهد و هم چک کردن آمادگی بیمار و از همه مهمتر تعیین اولویت جراحی در شورای تخصصی پزشکان. نکند وقتی بیمار مبتلا به سرطان است، مشغول جراحی زیبایی صورت شویم! کاری که متأسفانه در سالهای اخیر تجربة زیادی در آن اندوختهایم!