یادداشت - نجمه سیددخت
مادربزرگ در سکوت غروب، سوزن را از دل پارچهای ضخیم عبور میداد و شانهاش زیر نور لرزان چراغ نفتی اندکی میلرزید، گویی زمان میایستاد. آن دستِ خسته، نه فقط لباس میدوخت؛ بلکه خاطره، هویت و پیوندی ناگسستنی با خاک، زبان و مردمان این سرزمین را در تار و پود پارچه جا میداد.
در روزگاری که برندها و مدهای جهانی هنوز به خانههای سادهمان نرسیده بودند، هر پارچه نامی داشت و هر نام، حامل نشانی از اقلیم، فرهنگ و خاطرهای جمعی بود. این نامها، امروز نیز در حافظۀ فرهنگی ما زندهاند؛ گنجینههایی از زیبایی، تنوع و معنا.
در میان تمدنهای کهن، ایران از دیرباز در طراحی و تولید پوشاک ممتاز بوده است؛ از پوششهای رسمی دربار هخامنشیان تا سوزن دوزیهای بلوچ، از چادرشب گیلکی تا شال کردی. پوشاک ایرانی، بازتابی از اقلیم متنوع، سبک زندگی و باورهای آیینی اقوام است و ایران را به مینیاتوری الهام بخش برای دنیای مد تبدیل کرده است.
برهمین اساس، لباس در فرهنگ ایرانی تنها پوشش نیست؛ بلکه بیانی از هویت، طبقۀ اجتماعی، جنسیت، فصل و حتی مناسک فرهنگی است. از رنگ و طرح گرفته تا نوع پارچه، همه نشانگر جهانی از معنا هستند.
از نخستین روزی که انسان، پوششی بر تن دوخت تا خود را از سوز سرما یا نگاه دیگران بپوشاند، هنر خیاطی نیز زاده شد. اختراع چرخ خیاطی در سال ۱۷۹۰ میلادی توسط «تامیس سنت» انگلیسی، انقلابی در دوخت و دوز بود. نخستین چرخ خیاطی در سال ۱۲۸۲ شمسی (۱۳۲۰ قمری) توسط مظفرالدینشاه به ایران آورده شد. این تحول، آغازگر دوران جدیدی در صنعت پوشاک ایران بود و خیاطی از مهارت فردی به حرفهای فراگیر تبدیل شد.
خیاطی، ترکیبی است از مهارت فنی، ذوق هنری، شناخت آناتومی بدن و درک فرهنگی. امروزه این هنر، به تخصصی چند وجهی در حوزۀ طراحی، فناوری و روان شناسی بدل شده است که نقش مهمی در شکل دهی به سبک زندگی انسان معاصر دارد که امروزه به صنعتی خلاق و اشتغالزا بدل شده است.
اگر خیاطی را روح پوشاک بدانیم، نساجی بدون شک کالبد آن است. ایران با پیشینهای چند هزار ساله در بافندگی، یکی از کهنترین مراکز تولید پارچه در جهان به شمار میآید. آثار به دست آمده از شوش و سیلک کاشان، گواهی بر وجود صنعت بافندگی در هزارۀ چهارم پیش از میلاد است.
میتوان گفت؛ سالهای 127 تا 135 ه.ق. مراکز پرورش کرم ابریشم بیشتر در استانهای شمالی ایران متمرکز بود. تنها در خراسان هشتاد کارگاه تولید پارچه وجود داشت که برای بازارهای فروش خود در شوش و اهواز، پارچههای پنبهای مخصوص عمامه و ابریشمینههایی برای انواع لباس، چادر و روسری تولید می کرد. در مرو به ویژه تهیه پارچهای سیاه که مورد مصرف عباسیان بود و ابریشمینههای کتیبه دار برای عمامه با شهرت فراوان تولید میشد. نظام پارچه بافي تا آغاز تهاجم مغول در سدۀ هفتم پابرجا بود؛ اما با حملۀ مغول همه چیز نابود شد. در دورۀ بعد تیموریان و صفویان کارگاههای پارچه بافی را از نو احیا کردند و به تولید پارچه پرداختند.
در دوران هخامنشی، از پارچههای زری با رنگ آبی استفاده میشد و در دورۀ صفویه، بافت مخمل ایرانی به چنان اوجی رسید که هنوز نظیری برای آن نیامده است. مراکز مهم تولید پارچههای دست باف در ایران، استانهایی چون یزد، خراسان، مازندران، گیلان، گلستان و خوزستان هستند.
شهر یزد اما جایگاه درخشانی در تاریخ نساجی دارد. ترمه، مخمل، دارایی، زری و جاجیم از مهمترین فرآوردههای نساجی سنتی یزدند؛ با نقشها و طرحهای تلفیقی هنر، فرهنگ و اصالت ایرانی که برخی قدمت شان به ۶۰۰۰ سال پیش بازمیگردد. ماشینهای بافندگی دستی از نوع دووردی تا ژاکاردهای نیمه صنعتی، هنوز در کارگاههای قدیمی یزد نفس میکشند و روایتگر استقامت هنر در برابر سیل ماشینی شدن هستند.
امروز که مد جهانی از گذشته الهام میگیرد، پوشاک ایرانی میتواند سهمی در خور داشته باشد. با رونق صنعت مد بومی و بازاریابی حرفهای، میتوان محصولات ایرانی را دوباره در بازارهای جهانی مطرح کرد؛ آن هم در زمانی که مد جهانی در جستوجوی ریشهها و هویتهاست.
لباسهای اصیل اقوام ایرانی، نه فقط زیبا، که حامل معنا، فلسفه و پیامی عمیقاند؛ اما سوال مهم این است: چرا با چنین پشتوانۀ فرهنگی؛ پوشاک و نساجی ایرانی در بازارهای جهانی حضوری درخور ندارد؟ و چرا نسل جدید در داخل کشور، مدهای فرنگی را به پوشاک بومی ترجیح میدهد؟
پاسخ را باید در ضعف برنامه ریزی فرهنگی، کم توجهی به صنایع دستی و نبود نهادهای حامی برای طراحان جوان دانست؛ زمان آن رسیده است که این گنج پنهان را دوباره بازیابیم.
روز خیاطی، نساجی و پوشاک فرصت مناسبی است برای گردهمایی طراحان، تولید کنندگان، پژوهشگران وعلاقهمندان به این هنر. برگزاری جشنوارهها و نمایشگاههای طراحی لباس در استانها و به صورت متمرکز در تهران، فرصتی است برای معرفی دوبارۀ لباس اقوام ایرانی، بازآفرینی هویت بومی در طراحی معاصر و تقویت صنعت پوشاک ملی.
خیاطی، پوشاک و نساجی را نمیتوان تنها به نیاز محدود کرد. اینها روایتگر تاریخ، فرهنگ و ذوق انسانیاند. آن گاه که یک طراح با سوزن خیال، طرحی بر پارچه میدوزد، لباسی خلق میشود که نه تنها تن را میپوشاند، بلکه هویتی را زنده میکند، فرهنگی را منتقل میکند و جهانی را به تحسین وامیدارد.
در این روز، بیاییم با نگاهی دوباره به صنعت نساجی و هنر خیاطی بنگریم؛ نه صرفاً بهعنوان تولیداتی برای مصرف؛ بلکه بهعنوان حافظان هویت فرهنگ ایرانی.