براساس برخی گزارشها از قرنها پیش، مصریان اولین افرادی بودهاند که برای محافظت از پاهایشان، پای افزار ساختند. استفاده از پوست حیوانات، ظاهراً رایجترین وسیله برای محافظت از پاها بوده است.
در بین حرفههایی مانند مسگری و آهنگری که عموم افراد طی هزاران سال از همدیگر آموختند، تهیهی کفش هم بعدها به مهارتی قابل اعتنا تبدیل شد. زیرا استفاده از کفش و پوشیدن آن در مناطق مختلف و سردسیر، از مواردی بود که همهی افراد باید در اندیشهی تهیهی آن میبودند.
شکل و جنس کفشها تا پیش از پدید آمدن صنعت پلاستیک، از پوست و پشم حیوانات و نخ بود. سابقهی این حرفهی هنرمندانه در شهرمان بجنورد مشخص نیست. اما چاروقدوزها و کفاشان خوشنامی در این دیار زیستند که حاصل تلاششان اگر چه کمتر به یادگار مانده است، اما یاد و نامشان همچنان در خاطرات کهنسالان و شهروندان بجنوردی مرور میشود.
وجود «بازارچهی کفاشها» در حاشیهی «فلکهی ثرّیا(شهید)»، نشان از قدمت این گذرگاه کوتاه از عصر قاچاری داشته که یک سوی آن به «سبزه میدان» راه دارد. روزگارانی که دوزندگان کفش و چاروق با دمیدن آفتاب، دکانهای خود را میگشودند و پس از آبپاشی و جاروزدن خشتهای کف بازارچه، پیشبند بسته و پشت کُنده(بخشی از تنهی درخت) مینشستند.
چرم، اولین وسیله برای دوختن کفش و دیگر لوازم از قبیل خورجین، کیف، غلاف چاقو و... بوده است. تا اوایل دههی 50، چاروق یکی از انواع پر مصرفترین کفشها در خراسان برای افرادی بود که عموماً در روستاها به کار کشاوزری مشغول بودند. «پِیْتاوِه» یا همان پاتاوه، بهترین وسیلهی محافظت ساق پاها بود که با چاروق هم استفاده میکردند.
دبّاغ خانهها هنوز از بام تا شام در گرما و سرماهای سخت زمستان مشغول به کار بودند که لاستیکهای کارکردهی کامیون مورد استقبال قرار گرفت و کفشهای«اُتُلی» با تختهایی از جنس لاستیک، روانهی بازار بجنورد شد. استادکاران چاروقدوز و کفاشها که حاصل تلاش روزانهشان را تنها با سوزن و نخ تولید میکردند از اوایل سدهی اخیر، وارد رقابت با کفشهایی با عنوان«خارجی» شدند.
گالوشهای سَگکدار، چکمه، انواع پوتین زنانه و مردانه، محصولاتی بودند که با عنوان رقیب وارد میدان شده بودند. کفشهایی که گاه مارکهای خارجی را با خود داشتند. اما کفشهای تولید داخل مانند «ملی» و «وین»که در سالهای36 و 40 راهاندازی شدند، عرصه را به دوزندگان کفش تنگ و تنگتر کرد.
چرم آن روزها به دلیل نبود امکانات فنی امروزین، جنس سختی داشت و عموم چاروقدوزها و کفاشها، در سرمای سوزندهی زمستانهای نفسگیر، برای جلا دادن به چرم های زِبر و خشن و انعطافناپذیر، پای برهنه در قنات صدرآباد و دیگر رودهای جاری در شهر، بر پشت آن میکوفتند تا آمادهی استفاده شود.
یکی از آخرین استادان این حرفه از نسلهای گذشته، زندهیاد، کَلوَه حسینعلی محمدزاده(1394-1305)، با گذراندن بیش از 89 بهار، همهی زندگیاش را صرف دوختن چاروقهایی کرد که تا چندی پیش، کشاورزان این استان، دهها سال آنها را بر پای میکردند و در میان خرمنهای گندم کشتزاران، پای بر زمین میکوفتند.
به همت والای او بود که به عنوان آخرین نسل چاروقدوزِ چند دهه پیش، این پاپوش چرمین، شهرتی به خود گرفت و آوازهی هنری صدها ساله، از مزرهای کشورمان فراتر رفت و به عنوان یکی از سوغاتیهای شهرمان بجنورد، بر لب طاقچههای عادت، خوش نشست.
حضور چارق به عنوان واژهای در زبان ترکی و کالایی دست ساز در بجنورد، سبب شد تا مثال و چیستان هم از این کلمه ساخته شود:
بیر زاد باردِه که گِدیَه گَزیَه گَزیَه
گَلیَه تمام رِیْدَه لَرِنِه قارنِنَه سالیَه!
(یک چیزی هست که میرود میگردد میگردد
میآید(برمیگردد) تمام رودههایش را به شکمش جا میکند!(چاروق)
اشاره به بلندی بندهای چاروغ.)
از اسامی قدیمیترین استادان این حرفهی ارزشمند، اطلاع دقیقی نداریم. اما فهرست پیشرو، تنها تعداد معدودی از افرادی هستند که در سدهی اخیر در بازار بجنورد، سالهای بیشماری از عمر خود را در جهت خدمت به همشهریان با دوختن چاروق و کفش گذراندند.
زندهیادان:
-اسد الله بیگناه
-علی اکبر دیمگی
-سید حبیب هاشمی
-سید علی هاشمی
-قدرتالله چرم فروشان
-رضاقلی خاکی
-شکرالله پدیداران
-حاج علی قنادزاده
-حاج حسینعلی محمدزاده
یاد همهی استادان چاروقدوز، کفاش و لَخَهوز(وصله کنندهی کفش کهنه) گرامی باد.
پینوشت:
چارق. [ رُ ] (ترکی ، اِ) چارغ.
نوعی از پاافزار. (آنندراج ). نوعی از کفش صحرائیان.(غیاث ).
پای افزار از پوست انبان که آن را با ریسمانهای کلفت به پای بندند و فقرای روستا و ساربانان پوشند.
کفش ترکان و آن پوست ناپیراسته باشد که با قاتمه (طناب باریک پشمین ) به پای بندند.
پاپوش که زیر آن پوست و روی آن ریسمان است:
همچو مجنون بر رخ لیلی خویش
کرده ای تو چارقی را دین و کیش.
بنگریدند از یسار و از یمین
چارقی بدریده بود و پوستین.
پوستین و چارق آمد از نیاز
در طریق عشق محراب ایاز.
میرود هر روز در حجره ٔ برین
تا ببیند چارقی با پوستین.
تو کجایی تا شوم من چاکرت
چارقت دوزم زنم شانه سرت.
- امثال:
یک پا گیوه یک پا چارق؛ کنایه است از فقری تمام.
چاروغ. (ترکی ، اِ)
چارغ. (برهان ) (آنندراج ).
پای افزار دهقانان.(برهان ) (آنندراج ).
(فرهنگ لغت دهخدا)
-نقل چیستان، به روایت همشهری ارجمند، سرکارخانم مهرانگیز مقدادپور
-تا سالها پیش که زندهیاد محمدزاده، مقابل «چهارشنبه بازار» مغازه داشتند، گاه سراغشان میرفتم و در خلوتی دلنشین، به گفتگویی دو نفره مینشستیم و خاطره میراندیم.
از جمله شیرینیهای کلام ترکیشان در بیان موضوعات متنوع تاریخی، به کار بردن کلمهی«بالام(فرزندم)» بود که بسیار به دل مینشست.
آخرین دیدارمان، تابستان 94 در خانهی فرهنگ شهرداری بود که لحظهای کنارشان نشستم و عکسی به یادگار انداختیم. یادشان گرامی