مردم بی دفاع ایران، سالهاست که در عرصه تهاجم فرهنگی، آماج حملات بی امان قرار گرفتهاند و مسئولان فرهنگی ما نیز، انگار نه انگار که کار فرهنگی، وظیفه آنهاست...
خودتحقیری
یکی از آسیبهایی که سالهاست گریبان این مردم بی دفاع در عرصه فرهنگ را گرفته، داستان پر غصه خود تحقیری است، اتفاقی که با آمدن شبکههای اجتماعی، شکل بدتری به خود گرفت و خود تحقیری مضاعفی براه افتاد.
اینکه جنس تولید ایران بی کیفیت است و تا خارجی هست، ایرانی نخریم... و بسیاری از داستانهای عجیب و غریب فرهنگی که وقتی نام ایران میآید بیش از همه جا، خود ما ایرانیان به خودمان و فرهنگمان بد و بیراه می گوییم، قصه قدیمی است، اما با آمدن شبکههای اجتماعی، این قصه پر غصه تر شد.
حالا هر کلیپی از هر جای دنیا منتشر میشود، در صفحات ما ایرانیان دست بدست شده و هر کس به نوعی آنرا به جایی از کشور ما، نسبت میدهد.
سیل اخیر و خودتحقیری
اخیراً در استهبان، یکی از شهرهای استان فارس، سیل شدیدی آمد و تنی چند از هم وطنانمان در سیلاب گرفتار شدند. کلیپها و عکسهای مختلفی از لحظه وقوع سیل در شبکههای اجتماعی مخصوصاً اینستاگرام پخش شد. یکی از کلیپها، فردی را نشان میدهد که با خودرو پاترول، به سیلاب می زند و آب ماشین را با خود میبرد! این کلیپ را به سیل اخیر در ایران نسبت میدهند و انواع و اقسام بد و بیراه ها را نثار طرف میکنند، چه آدم بی فرهنگی و ایرانیان ماشین ندیده و...
در حالی که کلیپ برای کشور عمان است و اصلاً ربطی به ایران ندارد، باز این خود تحقیری است که ما را اسیر خود کرده و بی هیچ تحقیقی، دائم به خودمان و فرهنگمان، بد و بیراه می گوییم و غافل از اینکه این خوابی است که سالهاست برای ما دیدهاند...
چرا نکات مثبت را در شبکههای اجتماعی منتشر نمیکنیم
در همین سیل اخیر، اتفاقی افتاد که اگر در کشورهای اروپایی افتاده بود، از آن چه حماسهها که میساختند و چه فیلمها و محصولات فرهنگی که بر مبنای آن تولید میشد...
داستان از این قرار است که وقتی سیل در دره براه می افتد، فردی سوار بر موتور در طول دره میتازد و با داد زدن، افرادی را که در کرانه رودخانه مشغول استراحت و تفریح بودند، متوجه خطر سیل کرده و جان صدها نفر را نجات میدهد! چیزی شبیه داستان ریزعلی خواجوی!
با وجود اینکه کلیپ این واقعه هم موجود است و عکس فردی که فداکاری کرده هم منتشر شده، اما به نسبت کلیپ فرو رفتن ماشین پاترول در سیلاب، این کلیپ و این روایت، اصلاً دست بدست نشد!
حال آنکه اینگونه روایتها میتواند ستونهای فرهنگی یک ملت را مستحکم کند و آنها را در برابر حملات فرهنگی، بیمه نماید اما متاسفانه فقط خودتحقیری است که رواج دارد، نه افتخار به خود!
چرا اینگونه ایم؟
داستان غم انگیزی است، داستان فرهنگ و محصولات فرهنگی
فرهنگ هم باید متولی داشته باشد که البته در ظاهر دارد، اما در باطن، این انبان فرهنگ چند هزار ساله است که رو به اتمام است و در تهاجم فرهنگی، دیگر چیزی از آن باقی نمانده. دیگر نه شاعری شعر حماسی میسراید، که اگر هم چنین شعری گفته شود، بدلیل آنکه حمایت نمیشود در جامعه دیده نخواهد شد، نه شاهنامهای نوشته میشود و نه فردوسی به میان خواهد آمد. هر چه هست، در بازار بدون متولی فرهنگ، سالهاست که انقدر خودی و غیر خودی کردهاند که دو دستگی ناشی از این سیاست، بیشتر به فرهنگ ضربه زده است تا آن که سیاستهای فرهنگی، چیزی به فرهنگ این مرز و بوم اضافه کرده باشد.
خود تحقیری، از جانب هر کس به این ملت تحمیل شد، باید متوقف شود
مردمی که خود را تحقیر میکنند و به آسانی آماج حملات فرهنگی قرار میگیرند، خیلی زود قافیه را خواهند باخت و انسجام آنها خواهد گسست. این آفتی که به جان فرهنگ ما افتاده، با بستن شبکههای اجتماعی حل نخواهد شد، بلکه اتفاقاً بستر مبارزه با این آفت و حل مشکل، همین شبکههای اجتماعی هستند. متولیان فرهنگ که بودجههای فرهنگی را دراختیار دارند، باید به خود بیایند و دست از لجاجت با خواست جامعه بردارند، باید بدانند که وقتی هنرمندی مردمی شد، او را باید حمایت کرد و با خواست مردم پیش رفت. باید سلبریتی ساخت، باید از سلبریتی ها در خدمت به فرهنگ، استفاده کرد و از آنها کمک گرفت تا آفتهایی مانند خود تحقیری از بین بروند. باید دانست که هنرمند دولتی و غیر دولتی نداریم، هر چه هست و هر کس هست، باید او را فرا خواند و از هنرش، قلمش و سوادش استفاده کرد تا آفتهای فرهنگی از بین بروند که اگر همچنان این داستان، مخصوصاً خودتحقیری ادامه پیدا کند، نسلهای آینده ما را لعنت خواهند کرد بابت اهمال کاریمان در مبارزه نکردن با این آفت!