گاهی برای دیدن گلها زمان کم است...
به بهانه آیین بزرگداشت استاد علیرضا سپاهی لائین
/ یادداشت - دکتر اسماعیل حسین پور
در عصر حرصخوریها، که غم زمانه و نان، امان از برخی جانها ستانده است و برخی عبوسها، با "کهنه فانوس» ها دشماند و شمشیر آخته بر مهر و ماه میکشند. در روزگاری که چشم چشمهها در حسرت جرعهای جوانمردی است؛ نکوداشت نویسندهای نستوه و شاعری شوریده که «شعر و عرش و شرع» در اشعارش، چون آفتاب درخشیدن میگیرد؛ کاری فرخ و فرخنده است.
بزرگداشت استاد علیرضا سپاهی لائین، شاعری که نامش برای ایران و ما کُردها آشنا و مبارک است؛ بر آن عزیز و بر ما، مبارک باد! بزرگداشت او بزرگداشت دانایی، فرزانگی و دل آگاهی است. پاسداشت استاد سپاهی لائین، نشان حقشناسی و خردورزی بانیان این کار خجسته است چراکه به قول حضرت سعدی: «خردمند مردم هنر پرورند».
استاد سپاهی لائین با چاپ بیش از بیست اثر فارسی- کردیاش، که هر یک ستونی برافراشته برای فکر و فرهنگمان هستند؛ حق بزرگی بر گردن ادبیات پارسی و کُردی این سرزمین دارد. او اینهمه آثار فاخر و مانا را در حالی پیشکش فرزندان این سرزمین کرده است؛ که از عدهای که «عقلشان به قد مدادشان نمیرسد» نامهربانیهای بسیار دیده است.
امروز از حقشناسی پیشاهنگان این پاسداشت مبارک سپاسگزاریم که آن نیکان، حرمت نِه، خامه و اندیشههای تابناک عزیزی شدهاند که زندگیاش را وقف قلم، بیدارگری، ستمستیزی، دانایی و آگاهی کرده است. پارسهای عزیز پیش از کُردها، آگاهانه و بهنگام، او را حرمت نهادند ولی به قول شادروان احمد عزیزی: «بازهم ما بازماندیم از بهار» و کاری که ما کردهای خراسان پیشتر از این باید برای استاد کلیمالله توحدی و... انجام میدادیم؛ نیکان حقشناس و آخربین این دیار، با این بزرگداشت برای استاد سپاهی لائین، از ما پیشی گرفتند.
بیگمان امروز استاد علیرضا سپاهی لائین، یکی از سرمایههای بزرگ فکری خراسان و ایران ما است. عزیز اندیشمندی که بیش از سی سال است با قلمش، روای راستین و زبان صمیمی مردم خویش است. او را تنها شاعر نامیدن کم است. او برای ما مردم نه یکتن، که یک جهان است. "علیرضا"ی ما بهتنهایی "سپاهی" است که با شمشیر قلم، در و دروازههای بیشماری را بر روی ما گشوده است.
او هرچند تبارش به آواز میرسد ولی با آوازه بیگانه است. نه جویای نام است و نه در پیِ نان. پیش از آنکه بخواهد خود دیده شود دیگران را میبیند. آنچه سپاهی ما را عزیز دل و دیدهها کرده است؛ مهربانی، صمیمیت، صبوری، سخاوت، صداقت، راستی، خردورزی، اراده والا، روح بزرگ، دلدادگی به هویت و اصالت، همنفسی با طبیعت و خاک و خدا است.
اگر امروز اشعار این شاعر بر کتیبه باور و دل این مردم به زیبایی، حکشده است به این خاطر است که او زبان ساده و صمیمی مردم است. علیرضای ما، شاعر آزادی و رهایی، شاعر میهن و مردم، شاعر زندگی و امید، شاعر درد و تنهایی، شاعر ایل و آبادی، شاعر دشت و کوه، شاعر داس و درو، شاعر شالی و شور و شرف است.
او با نگاهی نو به شعر و شاعری، سنایی وار ساحت شعر، را از مدح و سلطان ستاییها زدود و در اجتماع، هم پا و همراه مردم کرد. او غزل را تنها در گیسوی نگار و قامت یار ندید؛ غم مردم زمانه را در غزلهای اجتماعیاش فریاد کرد و یار در شعر او بلادیدهای همسان و همزبان او است. نهتنها یار در شعر او یک همدرد و یک رهنورد است؛ بلکه پیراهن یوسفان صاحب حُسن نیز، در نگاه او سرخِ سرخ است. شعر او هرچند لبریز امید است ولی در کنار این امید سراییها، شعر این شاعر ما شیون زندگی است که پرداختن به موضوع و مضمون شعر او مجالی دیگر را میطلبد.
در پایان بازهم سپاسگزار این نیکان و این نیکآیین هستیم که با این بزرگداشت، حرمت یکی از خوبان قبیلهٔ ما را، به زیبایی پاس داشتند. امید که ما کُردها نیز به تأسی از این خوبان پارسیگو، قدر کُرد پارسی و کُردی سرایمان، علیرضای عزیز را بدانیم. با وام گرفتن بیتی از آن حکیم دلآگاهمان، خطاب به آن عزیز میگوییم:
گاهی برای دیدن گلها زمان کم است
بر ما ببخش اگر که شمارا ندیدهاند