ساخت اثر سینمایی با محوریت ورزش با چالشها و مشکلات متعددی مواجه است. تأمین هزینههای ساخت، لزوم ورود به زندگی خصوصی ورزشکاران، ضرورت آشنایی دقیق با مفاهیم ورزشی و ابعاد و مقتضیات آن و صدالبته رعایت اصل امانتداری در بیان رخدادها و مناسبات، از مهمترین آنان است.
در این بین فیلمساز باید با فرهنگ و هنجارهای رفتاری جامعه نیز کاملاً آشنا باشد و به گونهای در قصه حرکت کند که مرزهای واقعیت و افسانه را گم نکند. نشان دادن چهره یک ورزشکار بزرگ که سالها قصهٔ پهلوانی یک جامعه بوده و میزان اثرگذاری اجتماعی او بدون آنکه او را فردی فرازمینی با قدرتی خارقالعاده معرفی کند، کاری است که به جرأت میتوان گفت هر کارگردانی توان انجامش را ندارد.
به همین بهانه پای صحبت یکی از مدیران با سابقهٔ سینمای کشور که اتفاقاً سابقه سالها مدیریت در سطح کلان ورزش را در کارنامه دارد، نشستیم، در ادامه گفتوگوی ما با ناصر شفق را میخوانید:
جناب شفق، شما به عنوان مدیری که سابقه طولانی در هر دو حوزه سینما و ورزش دارد، چقدر قائل به ساخت فیلمهای ورزشی هستید؟
خیلی زیاد. سینما به نوعی کاملکننده دیگر هنرهاست و به همین دلیل زبان فصیحتر، سلیستر و بلیغتری برای بیان مفاهیم دارد. این میزان از اثرگذاری سینما اگر با ابعاد مختلف ورزش عجین شود، قطعاً خروجی منحصربهفردی خواهد داشت و میتواند مخاطب را با دنیای جدید و بکر مواجه کند که علاوه بر جذابیت، بالاترین مفاهیم انسانی را در برمیگیرد.
از سوی دیگر،کارآیی ورزش، تنها سلامت جسم نیست؛ بلکه ورزش در سلامت روح نیز اثرگذار است. با این دید میتوان ادعا کرد ساخت فیلم با موضوع و محور ورزش در واقع سوق دادن مخاطب به سمت جسم سالم و روح سالم و در نتیجه ایجاد جامعه سالم است. ورزش در واقع هنری است که میتواند در مخاطب خود حس همزادپنداری را ایجاد و تقویت کند و این یکی از نیازهای اساسی بشر امروز است. از سوی دیگر ورزش حتی در امنیت ملی کشورها نیز نقش دارد، امروز بخش زیادی از همگرایی بریتانیا به دلیل ایجاد لیگهای متعدد و منظم در فوتبال انگلستان است؛ در واقع انگلستان تلاش دارد با این اقدام همبستگی گذشته را حفظ کند. شما ببینید کشورهای اروپایی مانند آلمان، فرانسه، انگلستان و ایتالیا که در هنر سینما صاحب سبک هستند، در فوتبال هم سرآمدند؛ این یعنی ارتباط منطقی بین فوتبال به عنوان یک ورزش و سینما ایجاد کردهاند.
آیا در ایران این ضرورت احساس و احصا شده؟ چون میتوان گفت سینمای ایران کارنامه درخشانی در این بخش ندارد.
متأسفانه آنچنان که باید سینمای ایران به ورزش نپرداخته است؛ البته فیلمها و مستندهایی ساخته شده اما این تعداد سنخیتی با ظرفیتهای موجود ندارد. من هم شنیدهام کمیتهٔ شنیدهکمیته ملی المپیک ساخت فیلمها و مستندهای ورزشی را در دستورکار خود قرار داده اما این اقدام مثبت، به تنهایی نمیتواند اثرگذار باشد. سینما به سینماگر نیاز دارد؛ یعنی فردی که بتواند از دریچههای مختلف ورزش را روایت کند.
سینمای ورزشی را یک ژانر میدانید؟
در شرایط کنونی حداقل در سینمای ایران خیر اما سینمای ورزشی میتواند در صورت عملکرد دقیق و حسابشده به یک ژانر تبدیل شود چون ابعاد مختلف و متنوعی دارد. نمونه این اقدام را در سینمای دفاعمقدس میتوان دید، که به تدریج توانست خود را به عنوان یک ژانر کاملاً مستقل در سینما معرفی کند.
شما به عنوان یک تهیهکننده باتجربه سینما، حاضرید در ساخت چه نوع فیلمهای ورزشی همکاری کنید؟ فیلمهای شخصیتمحور یا فیلمهایی درباره موفقیتها و رخدادهای ورزشی.
تجربه من در ورزش و سینما میگوید ساخت فیلم ورزشی در حوزه ورزشهای فردی ریسک کمتری دارد زیرا در این نوع فیلمها تعداد شخصیتهای قصه کم است و فیلمساز میتواند به خوبی و با دقت بیشتری روی ابعاد دراماتیک قصه و زوایای مختلف شخصیتها تمرکز و در نهایت اثری با کیفیت برتر تولید و عرضه کند که در اکران نیز به توفیق برسد. اما در فیلمهایی که با محوریت ورزشهای گروهی ساخته میشوند، هم تعداد شخصیتهای محوری داستان و هم خرده داستانها زیاد است. از سوی دیگر هر کارگردانی توانایی اداره کردن یک فیلم بزرگ را ندارد. به این مشکلات و چالشها، اگر موضوع سرمایهگذاری و تأمین بودجه هم اضافه شود، خواهیم دید سینمای ایران حداقل در حالحاضر عملاً توان ساخت چنین فیلمهایی را ندارد وگرنه همه میدانند فوتبال به عنوان هنر هشتم، توانایی بالایی در ایجاد همذاتپنداری جهانی دارد و این ورزش آنقدر اثرگذار است که در روزهای جامجهانی حتی فروش فیلمها در سالنها را به حدی تحتتأثیر قرار میدهد که برخی از سینما ترجیح میدهند به جای نمایش فیلم، فوتبال پخش کنند.
سینمای ایران تا چه حد ظرفیت ساخت فیلم بر اساس شخصیت واقعی بزرگان ورزش را دارد؟
خیلی زیاد البته به شرطی که فیلمساز با نگاه واقعبینانه روی شخصیتهای ورزشی یا ورزشهای فردی تمرکز کند تا بتواند هم بار عاطفی قصه و هم بار قهرمانی را چفت کند. ساخت فیلم درباره بزرگان ورزش باید به عنوان اولویت حتی در صداوسیما مورد توجه قرار بگیرد. شخصیتی مثل جهان پهلوان تختی به دلیل اثرگذاری عمیقی که در ورزش و جامعهٔ ایران داشته است، قابلیت روایت دهها قصه دارد و نباید به یک فیلم اکتفا کرد. از سوی دیگر ورزش ایران قهرمانان زندهای مانند رسول خادم، حمید سوریان، حسن یزدانی، بهداد سلیمی و عبدالله موحد و علی دایی دارد که هر کدام ابرستارهای در ورزش جهان هستند.
آیا هالیوود را سینمای موفقی در ساخت فیلم ورزشی میدانید؟
این بستگی به تعریف موفقیت دارد. به هر حال تعداد آثار تولید شده در هالیوود زیاد است اما به جرأت میتوان گفت هالیوود با ضعف قصه مواجه است چون تاریخ و پیشینه ندارد؛ این در حالیست که ایران کشوری کهن و صاحب شعر و ادبیات و قصهگویی است. از سوی دیگر در فرهنگ غنی این کشور همواره جسم سالم و قوی به عنوان یک مؤلفه مطرح بوده که بهترین نمونههای آن را میتوان در شاهنامه دید؛ البته این به معنای این نیست که سینمای امروز قصههای شاهنامه را روایت کند، نه؛ بلکه به این معناست که سینما با اتکا به کنه قصههای شاهنامه، با زبان امروزی، وجوه دراماتیک ورزش و شخصیتهای ورزشی را روایت کند. در چنین روندی تنها ورزشکارانی سوژه آثار سینمایی خواهند بود که در کنار قهرمانی، اخلاقمدار و مقید به شئون پهلوانی نیز هستند.
+++
پیامدهای «تکرارزُدایی» از آواز
«آشناییزدایی در آواز ایرانی» هرچند مبحثی است قدیمی اما حضور آن در هنر آواز شاید اعلامنشده و بیسروصدا و البته بسی ملموس و دامنهدار بوده (و به یک معنا حتی چندان مورد بازشناسی و واکاوی تئوریک هم قرار نگرفته) است.
آشناییزُدایی یعنی «تکرارزُدایی» از آواز. این مقوله که به طور کلی لازمهٔ هر هنر است، در حدود چهار دهه اخیر به میزان زیادی از آوازهای اجراشده رخت بربسته و - از قرار - نبود یا کمبودش در اجراهای اخیر آوازی، یکی از دلایل رکود و خمودگی عرصه آواز ملیمان در این سالها بوده است.
با وجود ضرورت و نیاز شدید به این مبحث مهم هنری، تا پیش از برگزاری نشست «آیین آواز زنجان» و سپس شانزدهمین برنامه از سلسله نشستهای «آیین آواز» در فرهنگسرای ارسباران تهران که هر دو در آذرماه ۱۳۹۶ برپا شد، در نوشتارهای موسیقایی و جمعهای آوازیمان خیلی کم - تا حدی نزدیک به صفر - به آن پرداخته شده بود.
نوشتار کنونی و چند نوشتار سریالیِ پیشِ رو، حاصل درنگ در موضوع مهم «آشناییزدایی در آواز ایرانی» است و نگارنده با بضاعت اندکش کوشیده در این چند نوشتارِ موجز و مختصر، ضمن بازتعریف این مبحث و گوشزد کردن(برای بیشتر جدی گرفته شدنِ) آن در مسیر احیای آشناییزدایی در آواز ایرانی - با هدف کلی و عظیم احیای خود هنر آواز - گامی هرچند کوچک بردارد. هرچند که در زمینهٔ طرح مباحث و داشتههای تئوریکمان در آواز ایرانی - به جز گنجینهٔ مهم و صد البته ارزشمندی به نام ردیف - همگی هنوز در آغاز راه قرار داریم.
از حدود سه دهه پیش که بهطور جدی به هنر آواز علاقه پیدا کردم به تدریج دانستم که هر کدام از آوازخوانان مطرح ما و حتی برخی آوازخوانهای معمولی پیش از انقلاب که فقط صداهای خوبی داشتند و آوازهایشان را معمولاً به قول معروف «ذوقی» میخواندند، همگی دارای آوازهای متفاوتی با یکدیگر بودند و گونهگونی و تنوع، برجستگی مهم آوازهای آن زمان بود.
از طرفی دیدیم که هرچه گذشت، در آوازهای پس از انقلاب، این صفتِ متفاوت بودن، از آثار جدیدتر، رخت بربست و به ورطهٔ تکرار و تقلید افتادیم. آن آوازهای برتر قدیمیها و قدیمیترها، همگی ریشه در نگاه متفاوت آوازخوانانی داشت که بدون استثنا از ردیف موسیقی ما بهره برده بودند اما انتخاب نهایی عموم آنها بازخوانی و تکرار ردیف نبود. به یک معنا، آنها مبدأ مشخصی در خوانندگی داشتند که احاطه بر ردیف به همراه تکنیک - یعنی توانایی تولید صدای مطلوب آوازی - بود اما مقصد هر کدامشان شیوه و سبک و سیاق شخصی یا دستکم «شخصیشدهٔ» آنها بود.
حداکثرش هم این بوده که در نزد برخی که به وجود مکتبهای آوازی قائلاند - مثلاً - دو خوانندهٔ بزرگ مانند ادیب خوانساری و تاج اصفهانی، آوازخوانان شاخص و برآمده از مکتب واحدی به نام «اصفهان» قلمداد میشوند. آن هم «تاج» و «ادیب»ی که آن همه در شیوه تولید صدا و ارائه اجزای آوازشان با هم متفاوت بودند اما وجوه اشتراک زیادی هم داشتند؛ بگذریم که ادیب اساساً دارای دو دورهٔ متفاوت در آوازخوانی بود و به نوعی هم در دو دورهٔ مختلف از زندگیاش در شیوهٔ خوانندگی با خود نیز متفاوت بود و حتی از صدا و شیوهٔ اولیهٔ خود نیز «آشناییزدایی» کرده بود.
در کل و به یک معنا، معمولاً آثار هر یک از آوازخوانان قدیم و مشخصاً همه سالها و دهههای پیش از انقلاب که مبدأ آن ضبط نخستین صفحه آواز ایرانی از حدود سال ۱۲۸۴ است، با هم متفاوت بود. معنی کاملتر گزارهٔ مذکور آن است که این تفاوت از دو منظر جلوه میکرد:
یکی فاصله و توفیر محتوایی و کِیفی هر آوازِ یک خواننده با خوانندهٔ دیگر و دومی هم - به طور کلی - فاصله و توفیر محتوایی آواز هر خواننده با ردیف، که در خصوص تفاوت دوم، معمولاً و بیشتر، پرهیز آوازخوانان از اجرای موبهموی ردیف بود که به چشم میآمد و این، همان آشناییزدایی در آواز است.
یعنی هر کسی میکوشید خودش باشد و آوازش هم حداکثر مستند به ردیف بود، نه اجرای موبهمو یا تکرار همه یا بخشی از ردیف. البته صحبت آموختن آواز که در بدو آن با یادگیری ردیف شروع میشود جداست و به طور قطع باید ردیف را موبهمو و طابق النعل بالنعل فرا گرفت.
علی شیرازی. خواننده، پژوهشگر و آموزگار آواز