هفده سال از تقسیم خراسان و تشکیل سه استان خراسان رضوی، جنوبی و شمالی میگذرد. خراسانی که هشتاد و چهار سال پیش و پس از تقسیم ایران به ده ایالت، بهعنوان استان نهم شکل گرفت آنهم با هفت شهرستان. هرچند قدمت و سابقه تاریخیاش، فراتر از اینهاست. خراسان، بیشتر از یک استان و نام، بخشی از هویت تاریخی و فرهنگی ایران است. از بلخ و مرو تا هرات و توس و نیشابور، از قهستان تا مهرگان و خبوشان و پایتخت پارتیان، هرکدام بخشی از خاطره مشترک ایرانیاناند در طول تاریخ. همین بود که طرح تقسیم خراسان، از دهه چهل تا هشتاد خورشیدی همواره بر روی میز دولتیها بود اما به نتیجه نمیرسید و واکنشهای مردم شهرهای مختلف این استان و اختلافنظر بر سر مراکز جدید، سبب شد تا مردادماه سال هشتاد و سه معطل بماند تا این مهم، سرانجام به دست مجلس ششم و دولت اصلاحطلب همفکرش به سرانجام برسد.
چه اینکه بخشی از مخالفان، با تأکید بر هویت و عقبه تاریخی خراسان، تکهتکه شدن این سرزمین را به نفع منافع ملی و حتی ارتباط با همسایگان آسیای میانه نمیدانستند و بخشی دیگر با پیش کشیدن مسائل امنیت مرزی، حاصل تقسیم خراسان را ضعیف شدن مرزهای شرق و شمال شرق میدانستند!
هرچه بود اما موافقان و مخالفان، هر دو بر سر عقبماندگی مناطق این استان نسبت به سایر استانها و دشواری اداره استانی پهناور، همداستان بودند و هر دو گروه، علل و دلایل موافقت و مخالفت خود با تقسیم را، توسعه خراسان میدانستند. تا جایی که برخی مخالفان سرسخت بودند که تقسیم و چندپاره شدن خراسان را نهتنها نافی توسعه بلکه "ضربهای فرهنگی" میپنداشتند.
موافقانی همچون نمایندگان وقت اسفراین و شیروان در مجلس شورای اسلامی، هدف تقسیم را توسعه خراسان میدانستند و باتکیهبر محرومیت خراسان، معتقد بودند که تقسیم این استان سبب فراهم شدن زیرساختهای جدید اقتصادی برای مردم خواهد شد. به گمان این گروه، ریشه محرومیت استان علاوه بر وسعت آن و دشواری اداره خراسان، سهم غیرعادلانه و نامنصفانه این منطقه از بودجه کشوری نیز بود. بهزعم این گروه اگر بودجه استانی را بر اساس مساحت استانها اختصاص میدادند باید حدود یکپنجم بودجه کشور، صرف این استان میشد و اگر شاخصی از تلفیق جمعیت - وسعت برای تقسیم و تخصیص بودجه در نظر گرفته میشد بازهم باید حدود 14 درصد بودجه به خراسان اختصاص مییافت درحالیکه هیچگاه سهم این استان از بودجه به ده درصد هم نرسیده بود.
در مقابل نمایندگان شهرهایی چون نیشابور و گناباد، تقسیم خراسان را سبب توسعه نمیدانستند. به گمان این گروه، کمبود بودجه را باید باصرفه جویی جبران کرد نه با تقسیم! چراکه اگر قرار بود کوچک بودن استانها، زمینهساز توسعه آنها باشد استانهای کوچک کشور، باید الان در حد سوئیس بودند! این عده وجود استانهای پرجمعیت و پهناور و توسعهیافته هند و چین را مثال نقضی میدانستند برای رابطه وسعت استانها و توسعه آنها بیآنکه به نوع حکومت هند یا چین (فدرال بودن هند و تمرکزگرا و کمونیستی بودن چین) توجه کنند.
در این میان برخی از مخالفان، موافقان تقسیم را به تلاش برای دستیابی به منافع شخصی متهم میکردند. امری که اگرچه دور از ذهن نبود و علیالقاعده با مرکزیت یک شهر و افزایش قیمت زمین و مسکن در آن شهر، سود سرشاری را برای مالکان و زمینداران به ارمغان میآورد اما لزوماً نمیتوان علل موافقان تقسیم را به این مسائل فروکاست. چه اینکه این امر نتیجه قهری تقسیم استان بود و فروکاستن دلایل تقسیم به منافع شخصی هم غیرمنصفانه بود و هم ناهمخوان با واقعیتها و پژوهشهای علمی.
حالا باگذشت هفده سال از تقسیم خراسان، باید به وارسی استدلالهای موافقین و مخالفین پرداخت تا مشخص شود آیا تقسیم خراسان، زمینهساز توسعه و رشد این منطقه شده است و اصولاً نقشی در پیشرفت استانهای جدید و رفع محرومیت از این منطقه داشته است یا نه؟ آیا تشکیل سه استان جدید سبب تمرکز زایی اداری از یکسو و جذب بودجه بیشتری توسط این استانها شده است؟ آیا تقسیم سبب شده است تا زیرساختهای جدید اقتصادی برای مردم فراهم شود؟ یا به گفته مخالفان، چندپاره شدن خراسان برخلاف منافع ملی بوده است و یک ضربه فرهنگی؟ هرکدام از این پرسشها خود میتواند موضوع یک پژوهش یا پایاننامه دانشگاهی باشد و نیازمند دادههای دقیق است. در اینجا با استفاده از همین پژوهشهای دانشگاهی، اشارهای کوتاه به برخی تبعات تقسیم شدن خراسان خواهم کرد:
تمرکززدایی
تقسیم خراسان، ازنظر مدیریتی و تمرکززدایی به کاهش تمرکز در مشهد و تقسیم وظایف میان سه شهر بجنورد، بیرجند و مشهد منجر شده است. مساحت استانهای تحت مدیریت کاهشیافته است و فواصل مراکز شهرستانها تا مرکز استان جدید بسیار کمتر شده است. این امر در خراسان شمالی بسیار مشهود است هرچند در دو استان دیگر فواصل برخی شهرها تا مرکز استان، بیش از سیصد کیلومتر است. کاهش فواصل شهرها و عدم پراکندگی زیاد آنها، بهویژه در خراسان شمالی، دسترسی مردم و مدیران محلی را به مدیران استانی بسیار آسانتر نموده است.
مطالعات دو دانشجوی دانشگاه علامه طباطبایی اما نکتههای دیگری را بازگو میکند. این پژوهش که در سال 1390 و تنها هفت سال پس از تقسیم استان انجامگرفته است نشان از استمرار روند تمرکزگرایی در شبکه شهری خراسان بزرگ، علیرغم اجرای قانون تقسیم خراسان دارد! به عبارتی انتظار این بود که با تقسیم خراسان و توسعه قطبهای جدید در دو پهنه جنوبی و شمالی، تسلط شهر مشهد بر منطقه پیرامون خود کاهش یابد. اما این انتظار رخ نداده است. مطابق این پژوهش از سال 1335 تا 1390، شهر مشهد همواره کانون این منطقه و شهر نخست آن بوده است و نیشابور و سبزوار در ردههای بعدی قرار داشتهاند. بجنورد و بیرجند نیز پیش از تقسیم استان در جایگاه شهرهای چهارم و پنجم و بالاتر از تربتحیدریه ایستاده بودند. هفت سال پس از تقسیم استان، این رتبهها تغییری نکرده است و به عبارتی مرکزیت بجنورد و بیرجند عملاً، تأثیر چندانی بر نظام شهری خراسان نداشته است (کاظمی، بندی، 1394) و همچنان تسلط شهر مشهد بر منطقه پیرامون خود حفظشده است. این در حالی است که شیروان، دومین شهر خراسان شمالی از جایگاه نهم در پیش از استان شدن به جایگاه دهم سقوط کرده است و اسفراین در همان جایگاه یازدهم مانده است. در خراسان جنوبی نیز فردوس از رتبه هجدهم در سال 85 به رتبه بیستم رفته است و برعکس آن، شهر قائن از رتبه 17 به رتبه 14 صعود کرده است. در یک معنا، ارتباط قابلفهمی میان جایگاه این شهرها پیش و پس از تقسیم استان وجود ندارد. اگرچه از تاریخ دادههای این پژوهش یک دهه گذشته است و ارزیابی تأثیرات واقعی ناشی از تقسیم خراسان، به بررسیهای درازمدت و زمان بیشتری نیاز دارد اما به نظر میرسد برای تمرکززدایی بیش از سیاستهای صرفاً مدیریتی، طرحها و برنامههای آمایش ملی و منطقهای است که واقعاً تأثیرگذار است (همان). تقسیم خراسان و تشکیل استان کم وسعت و کمجمعیتتری مثل خراسان شمالی، ابزار مهمی برای تمرکززدایی است. این تقسیم همانطور که گفته شد به لحاظ مدیریتی به کاهش تمرکز شهر مشهد و واگذاری اختیارات و وظایف به دو شهر بجنورد و بیرجند شده است اما ازنظر ایجاد تعادل در شبکه شهری و کم کردن سلطه مشهد بر پیرامون تأثیر مثبتی نداشته است. به عبارت سادهتر صرف تقسیم استان یا شهرستانها، تمرکززدایی را به دنبال نخواهد داشت.
صنایع مادر و زیرساختها
استان خراسان، نسبت به استانهای تهران، مرکزی، آذربایجان شرقی، اصفهان و... ازنظر صنعتی عقبماندهتر بود. هرچند ازنظر صنعتی تناسبی میان 24 شهرستان و 77 بخش این استان، پیش از تقسیم به سه استان، وجود نداشت. مثلاً شهرستان خواف، به علت وجود معادن غنی سنگآهن، یکی از ظرفیتهای بالقوه صنعتی این استان بود. نیشابور و اسفراین، دو مرکز اصلی صنعت فولاد بودند و جاجرم، یکی از قطبهای اصلی تولید اکسید آلومینیوم در کشور. کویر تایر بیرجند، فرو کروم سبزوار، پتروشیمی بجنورد، لوله گستر اسفراین و... مهمترین کارخانههای صنعتی در حال تولید یا احداث خراسان بودند.
با تقسیم خراسان، وجود صنایع بزرگی چون پتروشیمی، آلومینیا، فولاد، لوله گستر و سیمان در خراسان شمالی سبب شد تا در سند توسعه خراسان شمالی، از این صنایع مادر بهعنوان مهمترین نقاط قوت و فرصت سرمایهگذاری در استان یاد شود و بهعنوان مهمترین پیشرانهای اقتصادی توسعه خراسان شمالی همواره مورد تأکید ویژه باشد. تا جایی که متصدیان و مدیران ارشد از عدم استفاده از ظرفیتهای تولیدی این صنایع، بهعنوان یکی از مهمترین نقاط ضعف و تهدیدات استان، در همان سند توسعه یاد کردهاند.
در ابتدای تأسیس خراسان شمالی، تعداد کارگاههای صنعتی با ده نفر کارکُن و بیشتر به صد کارگاه نیز نمیرسید. این تعداد، هفده سال پس از تأسیس استان به بیش از 150 کارگاه رسیده است و بهتبع آن شاغلین در بخش صنعت نیز افزایشیافته است. اما آیا ارتباط معناداری میان تشکیل استان خراسان شمالی و این افزایش میتوان یافت؟ یعنی در شهرهای مشابه و ظرفیتهای مشابه، رشد صنعت کمتر بوده است؟ اینها مباحثی است که نیازمند پژوهشهای همهجانبه است. ولی آن چیزی که در یک نگاه میتوان دید، اضافه نشدن به صنایع مادر استان یا زیرشاخههای آن است. هرچند در دو مجتمع آلومینا و فولاد طرحهای توسعه اجراشده است اما رشد تعداد شاغلین در این صنایع مادر نشان از آن است که داشتههای صنعتی استان بیش از آنکه وامدار تقسیم استان باشد ریشه در قبل از آن دارد. این گواه آن است که باوجود شرایط خوب درآمدی دولت در سالهای ابتدایی تشکیل این استان تا اواخر دهه هشتاد، در توسعه صنایع استان و زیرشاخههای آن اهمال صورتگرفته و از شرایط و مزایای استان جدید استفادهنشده است. جذب بخش خصوصی برای سرمایهگذاری نیز در زیرشاخههای صنایعی چون آلومینیا، فولاد و پتروشیمی موفقیتآمیز نبوده است. بهعنوانمثال تعداد نیروهای یکی از این کارخانههای بخش خصوصی مرتبط با فولاد حدود 50 نفر است!
زیرساختها
خراسان شمالی، امروز از معدود استانهایی است که تقریباً مردم تمامی شهرها و روستاهایش از گاز شهری استفاده میکنند. شریان اصلی ارتباط زمینی، راههای آسفالتی است. هرچند هنوز هستند روستاهایی که راه ارتباطی درستوحسابی ندارند. اما تقسیم خراسان و کوچک بودن استان نقش بیبدیلی در فراهم شدن این زیرساختها داشته است. همانطور که پیگیری اتصال استان به خطوط ریلی، بهسازی و احداث راه ارتباطی اصلی به استان سمنان و.. را باید نتیجه تشکیل استان خراسان شمالی دانست. هرچند سالهاست باند دوم جاده اصلی بجنورد - جنگل گلستان، جاده مهم و اثرگذار بجنورد - سنخواست - جاجرم و جاده - میامی یا گرمه - میامی در حال ساخت است و تکمیلنشدهاند و احداث خطوط ریلی نیز هنوز در اول راه است.
در بخش تحصیلات تکمیلی، تا پیش از تشکیل استان، تنها آموزشکده کشاورزی شیروان، واحدهای دانشگاههای پیامنور و آزاد، مرکز تربیتمعلم و آموزشکده فنی وابسته به آموزشوپرورش در شهرهای استان تازهتأسیس فعال بودند. در بجنورد برخلاف بیرجند، دانشگاه دولتی وجود نداشت. چه دانشگاه وابسته به وزارت علوم و چه دانشکده پزشکی. بیرجند، اما دومین قطب دانشگاهی خراسان بود و قدمت دانشگاهش به نیمقرن میرسد. تأسیس دانشگاه دولتی بجنورد و دانشکدههای پزشکی و دندانپزشکی در آن برهه، نتیجه مستقیم تشکیل استان جدید بود. تأسیس مجتمع آموزش عالی در اسفراین و دانشگاه کوثر، ارتقای دانشکده کشاورزی شیروان و استقلالش از دانشگاه فردوسی، تشکیل دو دانشگاه غیرانتفاعی اشراق و حکیمان را علیرغم سیاست دولت وقت در گسترش آموزش عالی باید از نتایج مستقیم و مثبت تشکیل استان جدید دانست. هرچند در مورد تناسب رشتههای این دانشگاهها و مؤسسات آموزش عالی با ضرورتها و نیازهای استان جدید اما و اگرهای بسیار وجود دارد اما نفس وجود دانشگاههایی باکیفیت قابلقبول علمی، میتواند نقش ارزندهای در پیشرفت استان داشته باشد.
در راه پیشرفت
هنوز شاید برای قضاوت زود باشد اما وقتیکه نفسِ تشکیل استان خراسان شمالی سبب امید شهروندان به توسعه و پیشرفت میشود، تقسیم خراسان نمیتواند در توسعه این منطقه تأثیرگذار نباشد. چه اینکه تقسیم خراسان، تنها یک فرصت بود و بس. فرصتِ تأثیرگذاری و زمینهسازی برای پیشرفت منطقه وقتی معنا مییابد که بتوان از فرصتها استفاده کرد. تقسیم استان قرار نبود و نیست که بهشتی برای ما بسازد و زندگی مردم منطقه را دگرگون کند. اصلاً و ابداً. اینگونه نگاهکردن به تقسیم خراسان، بیشتر فانتزی و البته مایه درجازدن است. تقسیم منطقه پهناوری مثل خراسان تمرکز زداست بهشرط اینکه برنامههای آمایش سرزمین نیز اجرا شود و اراده واگذاری اختیارات به مناطق وجود داشته باشد. تقسیم خراسان، سهم بیشتری از بودجه را نصیب این منطقه خواهد کرد بهشرط آنکه مدیران و نمایندگان نیز تلاش کنند و استعدادها، ظرفیتها و موانع سرمایهگذاری شناخته شود. بیست سال پیش، استانی تعیینکننده و نامدار بودیم. قهرمانان ملی بسیاری در سطح کشور داشتیم. مدیران بسیاری از رئیسجمهور تا وزیر و وکیل، اهل آن خراسان بودند. بیشتر مردم، بیشتر مدیران و سرمایهگذاران، خراسان (بخوانید مشهد) را یا از نزدیک دیده بودند یا حداقل بهخاطر حرم رضوی و بارگاه امام رضا ع، ارادت قلبی به آن استان داشتند. حالا، حتی باگذشت هفده سال، ما استانی کمتر شناختهشده هستیم که در سطح مدیریت ملی هم سهممان اندک است. نمیتوان بدون توجه به اینها، انتظار معجزه داشت. بر این باورم، آن فرصت و زمینهای که از تأسیس خراسان شمالی برای توسعه منطقه به وجود آمد هنوز هم وجود دارد. این فرصت میتواند زمینهساز پیشرفت و رشد استان و بهرهمندی شهروندان از زندگی بهتری شود. هرچند تا امروز در بسیاری از بخشها از آن غفلت شده است. امری که در یادداشتی دیگر از آن خواهم نوشت.