روزی را که برای ثبت نام پایه هفتم به یکی از دبیرستانهای قدیمی بجنورد رفتم، هیچ وقت فراموش نمیکنم. وقتی وارد حیاط مدرسه شدیم، خشکمان زد. حیاط پر بود از علفهای هرزی که بیشتر آدم را یاد کویر و برهوت میانداخت تا مدرسه! دیوارها رنگ و رو رفته و تابلوی مدرسه هم داغان بود. همان جا پا بر زمین کوبیدم که من اینجا درس نمیخوانم اما چون نزدیکترین مدرسه به خانه ما بود، چاره دیگری برایمان باقی نمیگذاشت. در تمام دوران تحصیل در این آموزشگاه حتی از کمترین امکانات آموزشی هم محروم بودیم: آزمایشگاه تعطیل، تورهای دروازه فوتبال پاره، سرویسهای بهداشتی خراب، میز و نیمکتها درب و داغان و خیلی چیزهای دیگر.
یک سال بعد، وقتی دانشآموز پایه هشتم شدم، به همراه دو نفر دیگر برای مسابقات آزمایشگاهی شهرستان انتخاب شدیم. تنها آموزش ما برای شرکت در این آزمون، مستمع آزاد بودن در کلاس علومتجربی دانشآموزان سوم راهنمایی مدرسه بود! روز مسابقه که در پژوهشگاه معلم (به قول بجنوردیها در خیابان دو چنار) بود، روپوش سفید را از دانشآموزان تیم دبیرستان نمونه سعدی قرض گرفتیم! برای آزمون عملی از ما خواستند با موادی آزمایش انجام بدهیم که تا آن زمان حتی نامشان را نشنیده بودیم!
بعد از مدتی نتایج آزمون اعلام شد و ناظم مدرسه با لبخند ژوکوندی بر لب گفت که تیم مدرسه ما از آخر، اول شده است! تا آنجایی که میدانم، بعضی از همان بچههای تیم نمونه سعدی، در یکی دو سال اخیر در رشته پزشکی پذیرفته شدند، اما خیلی از بچههای دبیرستان ما، در این بازی نابرابر تاب نیاوردند و تا سال نهم که من آنجا درس میخواندم، بعضیهایشان ترک تحصیل کردند.
سال 1383 که خراسان بزرگ به سه استان تقسیم شد، هدف از آن، توسعه مناطق کمتر برخوردار این استان بزرگ اعلام شد. اما در تمام این سالها، آنقدر به مفاهیم مهمی همچون عدالت آموزشی بیتوجهی شده که امروزه جزء لاینفک ساختار اجتماعی ما شده است و اندک تلاشهای مدیران محلی هم برای کمرنگ کردن آن، بینتیجه میماند.
به روال هرساله، این روزها بازار مصاحبه با نفرات برتر کنکور حسابی گرم است! با این مصاحبهها معلوم شد که سهم دانش آموختگان مدارس دولتی در بین نفرات برتر این آزمون تقریباً صفر است و اکثر آنها تحصیلکردگان مدارس تیزهوشان، نمونه دولتی و غیردولتی هستند. علاوهبرآن، مانند سالهای گذشته، اکثر نفرات برتر کنکور سراسری ساکن استانهای توسعهیافتهتر مانند خراسان رضوی هستند.
در این باره تحقیق جالبی انجام شده است. در آغاز جنگ جهانی اول، آزمونهای هوش به تقریباً یک میلیون عضو ارتش آمریکا داده شد. سیاهپوستان برخی از ایالتهای شمالی از سفیدپوستان برخی از ایالتهای جنوبی، به طور متوسط نمره بالاتری را گرفته بودند. در آن زمان، سیاهان شمال از بسیاری سفیدپوستان جنوبی آموزش همگانی بهتری گرفته بودند و به همین خاطر، برتری آنها در آزمونهای هوش شگفتآور نبود. نژادپرستان برای تبیین نتایج این آزمون اینگونه برداشت کردند که سیاهپوستان باهوشتر به مناطق شمالی آمریکا مهاجرت کردهاند اما با آزمودن این فرضیه، نادرست بودن آن مشخص شد. اگر تنها سیاهپوستان باهوشتر به شمال مهاجرت کرده بودند، میبایست هنگامی که هنوز در جنوب زندگی میکردند، نمرههای بهتری در مدرسه کسب میکردند. ولی واقعیت اینگونه نبود. آنها از زمانی که به مناطق شمالی مهاجرت کردند، نمرات بهتری در اینگونه آزمونها کسب میکردند.
با توجه به این تحقیق علمی و دیگر پژوهشهای مشابه آن، شگفتآور نیست که دانشآموزان مدارس تیزهوشان هرساله سهم عمدهای از پذیرفته شدگان دانشگاههای علوم پزشکی را به خود اختصاص میدهند. طبیعتاً اگر امکانات موجود در آن مدارس، به دیگر آموزشگاهها بهخصوص مدارس حاشیه شهرها داده شود، چهبسا دانشآموزان آنها نیز بتوانند در رشتههای پرمتقاضی و پرطرفدار، پذیرفته شوند. جالب اینجاست که در استانی که یکی از توسعه نیافته ترین استانهای کشور به شمار میرود، همین اندک منابع موجود نیز در مدارس تیزهوشان و نمونه دولتی تقسیم شده و سهم دانشآموزان مدارس عادی تقریباً صفر است. البته این نکته نیز ناگفته نماند که اطلاق لفظ تیزهوش به دانشآموزان اینگونه از مدارس، نوعی درماندگی آموخته شده در دانشآموزان دیگر مدارس ایجاد میکند؛ یعنی القای حس ناتوانی در رقابت با دانشآموزان دیگر، چراکه آنها از ضریب هوشی بالاتری برخوردار هستند!
توسعه عدالت آموزشی طبیعتاً یکشبه به دست نمیآید اما قدم اول برای گام نهادن در این مسیر، باور به این جمله است که صرف هزینه در آموزش و پرورش نهتنها هزینه نیست، بلکه سرمایهگذاری است. توسعهای که قرار باشد از بالابهپایین، مقطعی و بهزور و اجبار پیاده شود، نهتنها حلّال مشکلات نخواهد بود، بلکه مشکلی به مشکلات قبلی میافزاید.
برای مثال، در کره جنوبی بخش عمدهای از بودجه سالانه را وزارت آموزش دارد اما در کره شمالی، وزارت جنگ میگیرد. امروزه کره جنوبی از قدرتمندترین اقتصادهای جهان و کره شمالی از توسعه نیافته ترین کشورهای جهان به شمار میروند. بدیهی است که این عامل جز با برنامهریزی و تلاش و کوشش متولیان امر به دست نمیآمد.
از قضا، چند روز پیش در فضای مجازی تصویری را دیدم که مرا به یاد این جمله انداخت. آن تصویر، مربوط به جلسهای بین دیپلماتهای ژاپنی و ایرانی بود. مقابل هیئت ژاپنی، دفترهایشان، اما مقابل هیئت ایرانی فقط لیوانهای آب پرتقال قرار داشت! ژاپنیها با برنامهریزی برای مذاکرات آمده بودند و هیئت ایرانی گویا برای صرف آب پرتقال! این تصویر بیبرنامگیهایی را نشان میدهد که یکی از مهمترین عوامل توسعهنیافتگی استان ما هم به شمار میآید. مصداق بارز این جمله از استیون هاوکینگ که میگوید: بزرگترین دشمن انسان ناآگاهی و جهل نیست، بلکه توهم دانستن است.
البته ناگفته نماند که یکی دیگر از عوامل این عقبماندگی، طبقهای از قدرتمندان هستند که برای حفظ منافع خود این ساختار را تقویت میکنند. مانند سردمداران نظامهای سرمایهداری، سوسیالیستی، کمونیستی و امثالهم.
اما اگر بهجای پرداختن به مسائل حاشیهای نظیر صیانت از حقوق کاربرانی که اکثرشان حتی قانونگذاران شهر و روستایشان را نمیشناسند، به سرمایهگذاری در آموزش و پرورش برای یاددادن اخلاق و وجدان کاری به کودکان میپرداختیم، چهبسا امروزه میتوانستیم طرح مسکوت ژاپن اسلامی را در مملکت پیاده کنیم!