تجاوز به فردو؛ آزمون بزرگ حقوق بین الملل در قرن ۲۱
یادداشت - نجمه سیددخت
در روزگاری که دیپلماسی به جای جنگ باید نخستین ابزار تعامل کشورها باشد، اقدام نظامی مستقیم ایالات متحده علیه تأسیسات هستهای ایران، چالشی بیسابقه برای حقوق بینالملل، امنیت منطقهای و ثبات جهانی بهحساب میآید. نگاهی جامع به ابعاد حقوقی، سیاسی و تاریخی چنین اقداماتی این حقیقت را هویدا میکند که آمریکا به نقض آشکار اصول حقوق بینالملل دست زده است.
بر اساس منشور سازمان ملل متحد، استفاده از زور علیه حاکمیت ملی کشورها جز در موارد دفاع مشروع یا با مجوز شورای امنیت، ممنوع است. حمله به تأسیسات هستهای ایران که تحت نظارت آژانس بینالمللی انرژی اتمی فعالیت میکنند نه تنها ناقض بند ۴ ماده ۲ منشور ملل متحد است، بلکه مصداق بارز تجاوز به تاسیسات غیرنظامی نیز هست. از لحاظ مکانی، حمله به فردو یا نطنز، زیرساختهای هستهای در قلب ایران، میتواند به فاجعهای زیستمحیطی و انسانی منجر شود. از نظر زمانی نیز، این حمله همزمان با مذاکرات را میتوان بهعنوان عملی تحریکآمیز با نیت برهم زدن مسیر دیپلماتیک ارزیابی کرد.
ایران از دهه ۵۰ میلادی، با همکاری آمریکا، وارد چرخه تولید انرژی هستهای شد. برنامه اتمی ایران در آغاز بخشی از طرح "اتم برای صلح" بود. با پیروزی انقلاب اسلامی، آمریکا همکاریهای خود را قطع کرد؛ اما ایران به توسعه دانش بومی هستهای ادامه داد تا اینکه از دهه ۱۳۸۰، فعالیتهای هستهای ایران وارد مرحله حساستری شد و مورد توجه قدرتهای جهانی قرار گرفت؛ اما ایران بارها و بارها اعلام کرده که هدفش از انرژی هستهای، کاملاً صلح آمیز و در چارچوب معاهدات بینالمللی است. مداخله نظامی آن هم به نفع کشوری که در شرارت و کشتار کودکان و زنان فلسطینی در خاور میانه و به ویژه در بین مسلمانان جایگاهی ندارد، اقدامی جانبدارانه تلقی می شود که خاطره تلخ آن در ذهن تاریخ میماند.
از سوی دیگر، رفتار متناقض آمریکا از مذاکره تا خروج از برجام و سپس بازگشت به گزینه نظامی، این حق را برای ایران محفوظ میدارد که نسبت به صداقت و نیت طرف آمریکایی با دیده تردید بنگرد. به نظر میرسد مذاکرات صرفا ابزاری برای خرید زمان و مقدمهای برای حملات ایذایی اسرائیل بوده است؛ چرا که درست در اوج رایزنیهای دیپلماتیک، شاهد حملات سایبری و فیزیکی به تاسیسات هستهای ایران بودهایم. حمله اخیر آمریکا به حمایت از اسرائیل، گواه آن است که مسیر دیپلماسی تنها در صورتی قابل اعتماد است که طرف مقابل به تعهدات خود پایبند باشد.
از اینها گذشته ورود رسمی آمریکا به جنگ در حمایت از اسرائیل، بدون شک تبعاتی جدی در داخل این کشور خواهد داشت. در حالی که برخی مقامات حزب دمکرات بی طرفی را در پیش گرفتهاند، دولت ترامپ با حمایت بیقید و شرط از اسرائیل، وارد درگیری پرهزینهای شده که میتواند عمق دودستگیهای سیاسی داخلی را افزایش دهد. افزایش هزینههای جنگ، کشتههای احتمالی و تشدید نفرت منطقهای از آمریکا، میتواند به یک بحران داخلی در سیاست خارجی بدل شود که در انتخابات آینده بهای سنگینی برای دموکراتها داشته باشد.
اما ایران نیز در مرزی حساس میان پاسخ قاطع و خویشتنداری هوشمندانه قرار گرفته است. از یک سو، حمله مستقیم به خاک ایران نمیتواند بیپاسخ بماند؛ از سوی دیگر، حفظ ثبات و مشروعیت جهانی ایران ایجاب میکند که جمهوری اسلامی ایران، در چارچوب حقوق بینالملل و با اتکا به حمایت کشورهای مستقل، مسیر مقابله را تعریف کند. پیگیری حقوقی در مجامع بینالمللی، افزایش همکاری منطقهای و آمادهسازی نیروهای دفاعی از جمله اقداماتی است که باید در کنار هم صورت گیرد.
با همه اینها در علم سیاست، رفتار دولت در جنگها تابع شرایط داخلی است. آمریکا در صورت ورود تمامعیار به جنگ با ایران، با جبههای گسترده در خلیجفارس، محور مقاومت و حتی در داخل مواجه میشود. احتمال درگیریهای فرسایشی، بسته شدن تنگه هرمز، افزایش قیمت جهانی نفت و افول جایگاه جهانی آمریکا، میتواند این ماجراجویی را به یک باتلاق سیاسی و نظامی تبدیل کند. ضمن آنکه، واکنش کشورهای نوظهور مانند چین، هند و روسیه نیز در حمایت از ایران میتواند آرایش قدرت جهانی را تغییر دهد.
نگاهی به گذشته نشان می دهد که رفتار ترامپ برای ملت ایران نمونهای روشن از دوگانگی سیاست آمریکا است؛ او از یکسو مذاکرات را در دوران ریاستجمهوریاش دنبال میکرد و از سوی دیگر دستور ترور و حملات متعدد سایبری به تأسیسات هستهای ایران را صادر نمود. او در واقع میراثدار سیاستی است که بر پایه فشار حداکثری و بیاعتمادی بنا شده و هنوز در واشنگتن البته با شدت بیشتری نسبت به دوران ریاست جمهوری بایدن، جریان دارد.
آمریکا باید بداند ایران، سرزمینی کهن با منابع عظیم طبیعی و انسانی است. برخلاف آنچه دشمنان میکوشند نشان دهند، ایران در پی سلطه نیست؛ بلکه در پی توسعهای پایدار و صلحآمیز بر پایه استقلال و کرامت است؛ کرامتی که برای آن از خون دانشمندان و سرداران بسیاری هزینه کرده تا با اتکا به ظرفیتهای بومی، مسیر پیشرفت را هموار سازد. با این همه نباید از این واقعیت غافل بود که آینده ایران نه در سایه توپ و تانک، که در سایه دانش، دیپلماسی هوشمند و ایستادگی ملی رقم خواهد خورد.