1- فاصله از مراکز قدرت و اطلاعرسانی
شهرهای کوچک معمولاً از رسانههای مستقل، دانشگاهها و شبکههای اجتماعی حرفهای دورند؛ در نتیجه اخبار و تحلیلهای سیاسی را دریافت نمیکنند، بلکه با «شایعه» و «خطابهی مسجد یا بسیج» مواجه میشوند. همین کمبود منبع معتبر، فضا را برای روایتهای ساده، احساسی و افراطی باز میکند .
2- شبکههای اجتماعی بسته و «سرمایه اجتماعی پیوندی»
در این شهرها روابط «رو در رو» و خانوادهمحور غالب است؛ افراد ترجیح میدهند نظرشان را با «عمو، پسرعمو و پدرخوانده» هماهنگ کنند، نه با منابع غیرشخصی. همین شبکه بسته، هرگونه نظر انتقادی یا نو را «بیاحترامی به بزرگتر» تلقی کرده و سرکوب میکند؛ بنابراین گرایش به «همان افکار قدیمی» تقویت میشود .
3- نرخ پایین سواد و آموزش عالی
تحصیلات بالاتر با تحمل تفاوت، پذیرش حق رأی مخالف و تمایل به مشارکت سیاسی رابطه مستقیم دارد. در شهرهای کوچک، نرخ دانشگاهرفتگان کم است و هنوز «دیپلم» مدرک بالا محسوب میشود؛ همین امر باعث میشود مردم از «بحث برنامهای» فاصله گرفته و به «شعار» یا «احساسات مذهبی/قومی» متکی شوند .
4- اقتصاد سنتی و وابستگی به «رانت محلی»
کشاورزی، دامداری یا مشاغل خرد، درآمد ثابت و قابل پیشبینی ندارند؛ بنابراین مردم به دنبال «پارتی»، «جهاد کشاورزی» یا «شورای شهر بومی» میافتند تا مجوز یا یارانه بگیرند. این وابستگی اقتصادی به «دستگاه محلی»، آنان را از هرگونه انتقاد سیاسی یا مطالبهگری منع میکند؛ پس ترجیح میدهند «در خط حاکم» باقی بمانند .
5- تسلط نهادهای سنتی و مذهبی
مسجد، تکیه و هیئت مذهبی، کانال اصلی «تفسیر دنیا» است. چون رقابت فکری وجود ندارد، روحانی محلی یا مداح میتواند بدون چالش، پیام «سیاسی–مذهبی» خود را تکرار کند؛ این شرایط گرایش به «برداشت افراطی از دین» یا «خطابههای ضدغرب» را تقویت میکند .
6- کمبود تجربهی سازمانهای مدنی
انجمنهای مستقل، نشریه محلی، باشگاه کتاب یا حتی باشگاه ورزشی خصوصی که فضای گفتوگو بسازند، در شهرهای کوچک نادرند. در نتیجه مردم «تجربه مشارکت جمعی» نیاموختهاند؛ بنابراین وقتی صحبت از «احزاب» یا «انتخابات» میشود، آن را «بازی تهران» میبینند و کنار میکشند .
7- مهاجرت انتخابی نخبگان
دانشآموز با استعداد یا جوان تحصیلکرده ترجیح میدهد به مرکز استان یا تهران برود؛ بدینترتیب شهر کوچک «سرمایه انسانی» خود را از دست میدهد و چهرههای باقیمانده، غالباً کسانی هستند که منافعشان در حفظ ساختار سنتی است. این چرخه، «فقدان بینش جدید» را مزمن میکند .
شهرهای کوچک ایران بهدلیل فقر رسانهای، شبکه بسته اجتماعی، اقتصاد وابسته و تسلط نهادهای سنتی، در «حلقه اطلاعات محدود» گرفتار شدهاند. تا این ساختارها باز نشود—یعنی رسانههای محلی آزاد، فضاهای عمومی مستقل و اقتصاد غیررانتی شکل نگیرد—افراطگرایی و بیتفاوتی سیاسی همچنان در این شهرها ریشه خواهد داشت.