ترجمه: معین رضوانی
یکی از بزرگترین خطاهای کشور ما[آمریکا]، القای بی وقفه این نکته به نسل های مختلف رای دهندگان است که انتخابات، یک نوع آزادی انتخاب است.
این نکته درصورتی صدق می کند که شما در طبقه ای باشید که به طور تاریخی، تحت ظلم حکومت قرارنگرفته اید مانند بسیاری از سفیدپوستان، به ویژه مردان که در این دسته قرار می گیرند. آنها از این توانایی که رای دهندگان متحرک باشند بهره مندند، زیرا می دانند که حقوق ابتدایی مدنی آنها در معرض خطر قرارندارد. البته، بسیاری از این افراد درحالی که وانمود می کنند از حقوق خود در برابر این تهدیدات دفاع می کنند، خطرات جدیدی را ابداع کرده اند؛ مانند تهدید متمم دوم قانون اساسی[آمریکا].
در نوامبر 2019، نیت کوهن در روزنامه نیویورک تایمز، تعدادی از نظرسنجیهای رایدهندگان ایالت های چرخشی را تجزیه و تحلیل کرد و به طور خاص، «قسمت متقاعدکننده» را درنظرگرفت؛ یعنی 15 درصد از رایدهندگان این ایالت ها که هنوز تصمیمی برای رای دادن نگرفته بودند و بین انتخاب ترامپ یا دموکرات ها مردد بودند.
او دریافت که: «به عنوان یک گروه، 57 درصد آنها مرد و 72 درصد آنها سفیدپوست هستند.»
برای بسیاری از مردم، «آزادی انتخاب» در انتخابات چیزی جز یک توهم نیست. ما در یک نظام دو حزبی گیرافتاده ایم؛ به عبارتی، ما گروگان سیاسی هستیم.
رای دهندگانی که در معرض ظلم و ستم قرار دارند تنها دو انتخاب دارند: تن دادن به اسیرکنندگان خیرخواه (دموکرات ها) یا اسیرکنندگان ظالم (جمهوری خواهان).
دموکرات ها برای آزادی شما تلاش خواهند کرد، اما نه در حدی که قدرت آنها را به خطر بیندازد. آنها باید علیه جمهوریخواهان کار کنند که اکنون به نظر میرسد بیش از هر زمان دیگری که به یاد دارید، در ایجاد عصر جدیدی از محدودیتهای شدیدِ تحت لوای حقوق ایالتها، عاجز هستند.
انتخاب بین این دو گزینه اصلا یک انتخاب نیست. رای دادن به دموکرات ها تنها گزینه است: نه به این دلیل که آنها به طور کامل به شما امتیاز می دهند، بلکه به این دلیل که آنها تنها سنگری در برابر فاجعه هستند.
این یک دورنما از دو نیروی شر کوچک نیست، بلکه نمایی از دو روزنه نور را در اختیارمان قرارمی دهد: انتخاب نور، بدون توجه به اینکه چقدر تاریک یا روشن است.
در سال 2016 در مورد انتخاب هیلاری کلینتون کمی تردید وجود داشت و همین، راه را برای به قدرت رسیدن دونالد ترامپ، هموار کرد. آورده ترامپ، یک دادگاه عالی مذهبی گرا و رادیکال بود که ده ها تصمیم عمیقاً واپسگرایانه به بار آورده است: لغو قانون سقط جنین، محدود کردن توانایی اجرای قانون میراندا و محدود کردن دستان کشور در مبارزه با تغییرات اقلیمی.
اکنون ما در یک نوع اسارت زندگی می کنیم. اسارت از هر نوع که باشد، برای برخی غیرمنصفانه است. بنابراین، سعی می کنند تا از آن بگریزند. در طول یک سال گذشته، ترقی خواهان خواستار انجام اقدامی از دموکراتها شدهاند و آن هم اینکه به وعدهها عمل کرده و مبارزه بیشتری کنند. اما در نهایت، این کار بیهوده بود و بدتر آنکه، نتیجه این اقدامات، فراهم کردن مهمات برای اغلب اسیرکنندگان ظالمی است که منتظر فرصتی برای خلاص شدن از دست افراد خیرخواه هستند.
دورههایی در تقویم انتخاباتی وجود دارد که در آن، رایدهندگان دموکرات میتوانند با قدرت بیشتری سیاستمداران دموکرات را به چالش بکشند تا به آرمانهای خود وفادار بمانند و در عین حال، کمترین آسیب را به شانسهای انتخاباتیشان وارد کنند، ماندد مواقعی که دموکراتها در حال انتخاب نامزدهای احتمالی خود و روزهای آغازین دوره ریاست جمهوری هستند. اما به محض اتمام آن دوره ها، زمان شکایت به پایان می رسد و باید وارد مرحله دفاع شد.
همه اینها به طرز باورنکردنی ای رضایت بخش نیست، اما این واقعیتی است که رای دهندگان باید بپذیرند. باید از بزرگ کردن انتخابات چشم پوشی کرده و واقعیت را درنظر بگیریم.
در بیشتر مواقع، این حقیقت مثل بلعیدن یک قرص تلخ است. به عبارتی باید با این واقعیت کنار آمد که اولویتهای ما همیشه با اولویتهای سیاستمدارانی که برای نمایندگی انتخاب کردهایم همسو نیست.
سیاستمداران در یک سیستم بیش از حد سیاسی و دو حزبی میدانند که پیروزی و حفظ صندلی هایشان، در اولویت قراردارد. آن ها حتی اگر دستاوردهایشان محدود باشد با داشتن موقعیتی مناسب در قدرت یا داشتن حق رای در کنگره، می توانند به اهدافشان برسند،. اما اگر صندلیهای خود را از دست بدهند، هیچ کاری نمی توانند انجام دهند. در واقع این احتمال وجود دارد که در غیراینصورت، اتفاقی عمیقاً مخرب رخ دهد.
در این معادله، صرف تلاش برای پیشرفت -حتی اگر تلاشی ضعیف باشد- باید کافی باشد. این «باید باشد»، از کسانی که در جستجوی آزادی کامل، آزادی سیاسی و غیره هستند، انتقاد می کند.
به اینکه حقیقت مذکور دیوانه کننده است، واقفم. وقتی وعدههای زیرپا گذاشته، نادیده گرفتن واقعیت های موجود، و زمانی که می بینم، باید اقدامی انجام شود اما عده ای سرشان را مثل کبک زیربرف کرده اند، بدیهی است که عصبی می شوم. این فوق العاده ناامید کننده است زیرا می دانم که سیاست بار دیگر بر اراده مردم پیروز می شود.
اما من سعی میکنم آنچه را که هر رأیدهنده باید بداند به خودم یادآوری کنم: این سیستمی است که ما در آن گرفتار شدهایم. میتوانیم سعی کنیم آن سیستم را اصلاح کنیم یا حداقل رهبران خود را مجبور کنیم که ایجاد تغییرات اساسی در آن را در نظر بگیرند. هر دو تلاش قابل تقدیراست، اما باید این نکته را از قلم نینداخت که این امر، فرآیندی فوق العاده دشوار است. یعنی در بدترین حالت، در دسترس نیستند. اما تا آن زمان، چاره ای جز عمل کردن در چارچوب سیستم فعلی نمی ماند.
شاید روزی یک حزب سومی یا حتی چندین حزب دیگر تشکیل شوند، اما در انتخابات ریاست جمهوری بعدی چنین چیزی نخواهد بود.
و همه این تفاسیر، من را برای رای دادن به رئیس جمهور بایدن می کشاند. هر چه در مورد او و عملکردش فکر می کنید (چه از دستاوردهای او دفاع کنید و چه بر حوزه هایی که او در آنها ضعیف عمل کرده دست بگذارید) اگر او تصمیم بگیرد که برای انتخابات بعدی دوباره نامزد شود، تنها گزینه ممکن خواهد بود؛ همانطور که کاخ سفید بر این امر پا می فشارد. در اینصورت، بایدن به آخرین خط دفاع تبدیل شده و کاستی هایش در حاشیه قرارمی گیرد. در نتیجه، کمک کردن به اینکه مطمئن شویم او بار دیگر انتخاب می شود، به حفظ خودمان منجر می شود.