ورود به حساب کاربری
ایجاد حساب کاربری
اطلاع رسانی

با توجه به افزایش هزینه‌های تولید روزنامه در چند ماهِ اخیر، و تلاش ما در راستای ادامه انتشار روزنامه «اترک» به‌روال معمول و حفظِ کیفیت و تیراژ روزنامه، ناگزیر به حذفِ امکان بازدید رایگان سایت و به‌تبع آن فروشِ آنلاین مطالب از طریق سایت هستیم. بنابر وضعیتِ اقتصادی اخیر، خاصه گرانی و نبودِ کاغذ موردنیاز برای انتشار روزنامه، در صورتی‌ که متقاضیِ بازدید از سایت روزنامه هستید و جهتِ یاری به امر فرهنگی و امکان ادامه انتشار روزنامه در این مسیر نیز ما را همراهی کنید.

چانچه تا اکنون عضو سایت نیستید، بر روی گزینه ثبت نام کلیک کنید.

چنانچه قبلا ثبت نام کرده‌اید، بر روی گزینه ورود به سایت کلیک کنید.

تیتر خبرهای این صفحه
خبرهای روز

چنار ایستاده در تاریخ

نقد و نظری در باره ی منظومه ی دوچنار سروده ی حسن روشان

در دلم بذرهای بی پایان

هسته های شکسته ای دارم

مثل تو، ای چنار زخمی پیر

آرزوهای خسته ای دارم

 

ذهن روشان گرفتار نوستالوژیک و غم پنهان یک روزگار سپری شده است و تعلق خاطر عجیبی به این روزگار دارد. او زمانه ی بی بنیاد اکنون زادگان را به هیچ می انگارد و معتقد است صفا و صمیمیت و سادگی و مردانگی این دوران سپری شده، لازمه ی زندگی امروزیان است و آن را خبری نیست.

این تعلق خاطر در منظومه ی چیکسای او، که به زبان کرمانجی است، هم دیده می شود.

گویا  دوچنار ترجمه روح منظومه ی چیکسای است. منظومه ای که خیلی از کرمانجها با آن همذات پنداری کردند و من به چشم خویش بارها دیدم که با شنیدن آن دچار غم تعریف نشده ای می شدند و  به درد می گريستند.

دوچنار حاصل گفتگوها و دیالوگ های دراماتیک شاعر، با درخت چناری است که عمری به درازنای تاریخ  بجنورد دارد و همزاد خود را از دست داده است و گويا مردم باور ندارند و هنوز مکانشان را دوچنار می نامند.

شاعر برای سرودن منظومه اش از زبان حال استفاده کرده است یعنی با خلق فضایی خیالی، در ختی کهنسال را، با استفاده از صنعت تشخیص، خطاب قرار داده  و او را شاهد و گواه می گیرد بر آنچه در تاریخ این دیار اتفاق افتاده است.

شاعر بن مایه های ساده و سرگردانی را که در بین مردم  وجودداشته و یاد داشت ها و نوشته هایی را که از تاریخ چند صد ساله ی بجنورد بر جا مانده، دست مایه ی منظومه اش قرار داده  و چون پیکر تراشی، آنان را از مرمر شعر آفریده است. دوچنار با تپش زندگی مردم، همراه و همدم است.

سرچشمه ی برخی از واژگان دوچنار از فرهنگ و زبان و زندگی همین دیار است و برخی از واژگان  و اسامی را در این منظومه می بینیم که در فرهنگ ها و زبان رسمی ثبت نشده است. به همین دلیل شاعر در پاورقی به توضیح آنها پرداخته است.

نوعی از تفكر اومانیستی در دوچنار جلوه گر است موضوعش انسان است فارغ از وابستگی های ایدئولوژیک. آدم هایی که معمولا در نگاه رسمی، جایی ندارند؛ در دوچنار جایی برای خود دست و پا کرده اند. به این خاطر که جایی در اذهان تاریخ داشته اند به این خاطر که مانده اند و داستان زندگیشان نقل مجالس و کوچه و بازار بوده است.

 زبان منظومه ی دو چنار زبان همدلی و همزبانی است یعنی صدق و کذب در آن راهی نیست زیرادر عالم هنری، ما با التذاذ و لذت، سرو کار داریم  ونه با دانستن.  بنابر این نمی شود گفت این منظومه خوب است یا بد. اینجا حکایت از اقناع است هر کس همدل و همزبان بود بر سویدای جانش می نشیند و اگر نبود می تواند آن را انکار کند همچنان که کردند.

منظومه ی دوچنار، زبان زندگی را آینگی می کند و در این زندگی گاهی فحش و ناراستی و زشتی وجود دارد و شاعر در کمال نزاکت به  موارد این چنینی،اشاره ای هنرمندانه دارد:

 

پشت دیوار باغ منتظری

در کمین هلو و آلوچه

تا "ممي"می رسید یکباره

می دویدیم تا ته کوچه

 

سیب و آلوچه سهم ما می شد

فحش اما نصیب مادر ها

گاه گاهی ارادتی هم داشت

خدمت عمه ها و خواهر ها

 

زبان روشان در هنگامه ی عصیان، برهنه و بی رحم است و اگر تیزی محتسب نمی بود شاید حرف های اعتراضیش را به گونه ای دیگر بیان می کرد.

ذهن شاعر مدام بین واقعیت و خیال در حرکت است  وقتی به صحنه ی آمدن شاه به بجنورد می رسد؛ فرصت می یابد تا دوباره به قول بیهقی " قلم را لختی بگریاند " و بر رفتارهای جاهلانه ی برخی از مردم، بشوراند:

 

در خیابان پهلوی"خانلر"

ایستاده کنار شاهنشاه

با سبیل بلند خنجریش

با کروات و با کلاه سیاه

 

هر کسی آمد از سر عادت

ما دویدیم دست بوسيديم

مشت ها را گره زدیم و مدام

صبح تا شب شعار، پاشیدیم

 

این دهان اجاره ای هر روز

به هوا خواهی کسی وا شد

همه ی عمر، صرف نشخوار

"مرده بادا و زنده بادا "  شد

 

عمر ما صرف شد چه ساده و سرد!

در صف داغ دست بوسی ها

همه ی عمر، رنگ عوض کردیم

در تب و تاب چاپلوسی ها

 

معتقدم یکی از افتادن های هولناک  ایران، در دوران شاهان بی بنیان قاجار  به وقوع پیوست و عوامل بزرگی که این افتادن را رقم زدند یکی کشتن میرزا تقی خان امیر کبیر  و دیگری قرار داد "گلستان و ترکمانچای" بود که ایران مادر را به عزا و سووشون، نشاند. و چه زیبا، شاعر به مناسبت مضمون، به این دو امر جنایت آمیز، اشاره می کند:

 

روزگار سکوت های سیاه

روزگاران خفت و خواری

ای دریغا وطن!  که افتاده است

دست شاه گربه های قاجاری

 

بر خلاف تمام مردم شهر

گریه کردی غرور ایران را

دیده بودی ز دوده ی قاجار

"ترکمن چای" را "گلستان" را

 

دیده بودی در آستین قجر

قهوه ی تلخ و تیغ عریان را

فين کاشان هنوز یادش بود

جسد "میرزا تقی خان" را

 

روشان زبان و شعر و فکرش را بزک نمی کند نقاب نمی زند و در پی این نیست که هر دلی را به دست آورد و رازدار خداوندان خود بزرگ بین کوچک باشد. او فریاد می زند:

 

عذر می خواهم از شما، اینجا

بی در و پیکر است و بی بند است

هر کسی دار و دسته ای دارد

هر کسی پیش خود  خداوند است

 

ناف این روزگار آویزان

به دغل بازی و ریا بند است

آی مردم! در این خراب آباد

نیم مثقال معرفت چند است؟!

 

منظومه ی دو چنار، مانند هر اثر هنری دیگر، فراز و فرودی دارد و معتقدم آنجایی که  فرود اضطراری کرده، زمانی است که شاعر از ذهن و زبانش شعر نجوشیده و او کوشیده است که ادامه دهد.

حسین قاسمی فرد

مدرس دانشگاه

تبلیغ

ارسال دیدگاه شما

روزنامه در یک نگاه
ویژه نامه
پرتال استانداری خراسان شمالی
بالای صفحه